قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیر
مقدمه این بحث اصلا در قد و قواره و اندازه امثال من نیست، اما از باب تلنگری برای تفکر بد نیست. مباحث عرفانی و فلسفیاش هم به عهده خودتان.
خیلی خلاصه بگویم، توحید توحید که میگویند نه این است که معتقد باشی خدا یکی (واحد) است و بس، بلکه اعتقاد داشته باشی فقط او (هو) خداست (احد) و خدایی میکند و اینکه همه چیز را از آن او و مخلوق او بدانی و «غیر» را دیگر دخیل ندانی. به قول گفتنی: «لامؤثّر فی الوجود الّا الله» و صد البته این مراتبی دارد. ما که عقلمان نمیرسد ولی میگویند سوره توحید تمام حرف را زده. در آن مراتب بالاتر، شرک خفی هم دیگر جایی ندارد. برای اینکه بدانید خداوند چقدر از شرک بیزار است سری به آیات مربوطه بزنید، مثلا 48 و 116 سوره نساء یا آیه اول سوره توبه یا آیه پانزدهم سوره لقمان و الخ... گمانم خلاصه شرک خفی هم این باشد که غیر ذات خدا را هم در معادلاتت راه دَهی و برایشان جایی بگذاری و رویشان حساب باز کنی.
محل بحث یا به قول علما شاهد مثال: شرک خفی از نوع انتخاباتی در سطح نامزدها و کاندیدها یعنی این که فکر کنیم تبلیغات میتواند تعیین کننده و سرنوشتساز باشد، یعنی اینکه سوت و کف و شعارها فریبمان دهد که بله کار تمام است، یعنی اینکه برای رای جمع کردن دست به هر کاری و هر ترفندی و هر کس و ناکسی بدهیم، آخرش یعنی اینکه گمان کنیم این رای مردم است که ما را رئیس جمهور میکند، در حالیکه این خدای همین مردم است که به صریح آیهاش مُلک را به هرکه خواهد دهد و از هرکه خواهد ستاند و هر که را خواهد عزت دهد و هر که را خواهد ذلیل کند والخ... خدای همین مردم است که اگر بخواهد میتواند قلوبشان را در کمتر از آنی به سمت کسی متحول کند: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مسلّماً کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مىدهد!) (مریم 96).
شرک خفی از نوع انتخاباتی در سطح رای دهندگان نیز در یک کلام یعنی اینکه آدمی گمان کند زندگیاش و راحتیاش و رفاهش و غیرهاش بسته به این آقایان دکتر و آن آقای مهندس و یا آن جناب شیخ است. نه اخوی یا احیانا اُختوِی! رزق و روزی و راحتی میخواهی؟ کلیدش دو کلمه است، تقوی و توکل: «وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یجَعَل لَّهُ مخَرَجًا(2)وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یحَتَسِبُ وَ مَن یَتَوَکَل عَلىَ اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شىَءٍ قَدْرًا(3)» (و هر کس تقواى الهى پیشه کند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مىکند، (2)و او را از جایى که گمان ندارد روزى مىدهد و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را مىکند خداوند فرمان خود را به انجام مىرساند و خدا براى هر چیزى اندازهاى قرار داده است! (3)» (طلاق 2و3)
حالا إن قُلت نیاورید که پس چطور امام(ره) فرمود: «میزان رأی ملت است»، یا انگ نزنید که طرف ضدانقلاب و حجتی و فلان و بهمان است و میگوید رای ندهید و رای دادن شرک خفی است و الخ... نه جانم،بده، خوبش را هم بده، ولی قربة الی الله بده؛ همانی که آسد علی خامنهای گفت. بلاتشبیه مثل نماز، هم نیتش باید درست باشد (چرایی رای دادن)، هم ظاهرش (اصل رای دادن) و هم باطنش (به که رای دادن). فتأمل!
حاشیةالانتخابات:
1. انتخابات یک دوره نسبتا کامل مطالعات سیاسی، اجتماعی، امنیتی و فرهنگی است. فضای باز ایام انتخابات لایههای زیرین و کمتر در معرض دید را نمایان میکند. البته آنچه در این قاب دیده میشود باز هم تام و کامل نیست. چرا که جمع کثیری از مردم بنا به هر دلیلی توجهی به انتخابات ندارند، که خود موضوع یک تحقیق مجزاست که چرا برخی عمدا یا سهوا به راحتی از کنار انتخابات میگذرند و توجهی از خود نشان نمیدهند.
شگردهای مختلف تبلیغاتی یکی از موضوعات مجزایی است که بررسی میشود. در دوره اخیر شگردهای نوینی بروز یافت که قبلا کمتر مسبوق به سابقه بود. استفاده گسترده از ابزارهای مدرن و تکنیکها و هنرهای جدید و نو مثل ورود موسیقی رپ به صحنه، استفاده از رنگها و نمادها و شعارهای ملی و مذهبی و... جالب اینجاست که این شگردها نه فقط از سوی یک ستاد بلکه از سوی ستادهای دو رقیب اصلی پیگیری میشوند و این کاملا حساب شده میباشد، چرا که ایشان نمیخواهند برای خود گروه و طبقه معینی را تعریف کنند، در واقع از سنتیها و مدرنها، مذهبیها و غیرمذهبیها و... همه جزو گروههای هدف تعریف شدهاند. این میتواند ضریب امنیتی نظام را افزایش دهد، چرا که هر ایرانی، با هر سلیقه و عقیدهای، صرفا با داشتن ملیت ایرانی میتواند سهمی در جمهوری اسلامی داشته باشد و نقشی ایفا کند و احساس بیخودی و پوچی و بی اثری پیدا نکند. حرف بسیار است و حوصلهاش نیست. اگر خوب و دقیق به انتخابات بنگرید، دانشگاه نرفته حداقل یک کارشناسی علوم سیاسی از نوع دولتی را برایتان تضمین میکنم، البته بدون وجاهت قانونی و فقط برای دلخوشی!
انتخابات دهم ریاست جمهوری، یک ویژگی خیلی مهم هم دارد و آن این است که تقریبا همه نامزدها و حامیانشان در پی تغییرات اساسی هستند. فقط محل نزاع در این است که چه تغییر کند! در مورد اهداف نامزدها هم ظاهر امر این است که احمدینژاد میخواهد کشور را برساند به آرمانشهر، رضایی میخواهد برساند به ایران 1404، موسوی میخواهد برگرداند به چهار سال پیش و کروبی هم میخواهد ببرد به ناکجاآباد! :دی
2. چه خوش گفته مرحوم سعدی: «دو درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشه در اقلیمی نگنجند». این هم مصداق دو درویشش که مال چند سال پیش و آن باجه تلفنهای زرد و خاطرهانگیز است؛ مصداق دو پادشهاش هم که دیگر واضح است و تصویر نمیخواهد!
کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُون
این نوشته بسان حالت تهوعی است که این روزها از فضای سیاسی کشور و البته «وبلاغستان» سیاسی به انسان دست میدهد!
من اسمشان را گذاشتهام «وباُلاغهای سیاسی»! اصولا اُلاغ کارش سواری دادن و بار کشیدن است؛ برخی افراد هم ساخته شدهاند برای اینکه به دیگران سواری دهند و بارشان را بکشند، از آنطرف هم عدهای کارشان سواری گرفتن است و چه خوب نیز کارشان را بلدند! «اُلاغهای سیاسی» کارشان این است که مینشینند و به صغیر و کبیر مملکت گیر میدهند، نه سر پیازند و نه ته پیاز ولی گمان میکند سر و ته و وسط پیاز خودشان هستند! رئیس جمهور تعیین میکنند، وزیر و وکیل جابهجا میکنند، استاندار و فرماندار کلهپا میکنند، اما کار اصلیشان همان آب حوض کشیدن است! دو جبهه شدهاند، آنطرفیها تک میزنند، اینطرفیها پاتک. برای خودشان هم کلی توجیه و تفسیر و تحلیل میآورند که بله ما الان وظیفه داریم، تکلیف فلان است، هدف بهمان است. از رهبر و مرجع که سهل است، شده از خدا و پیغمبر هم مایه میگذارند که بگویند کارشان درست است و حرفشان حق. نه تنها مطابق «حق» اند، بل «حق» نیز مطابق با ایشان است! اینها نه مهرههای شطرنجاند و نه عروسکهای بازی؛ اینها سیاهی لشگرند، بسان همان تماشاچیهای «صدهزار نفری» که حنجره خود را پاره میکنند، از برد تیم کیفور میشوند و از باختش غمگین. گاه باهم درگیر میشوند و فحش ناموسی نثار هم میکنند، گاه مینشینند و ترکیب تیم را برای خودشان جابهجا میکنند، اما در نهایت نه تنها هیچ مربیای گوش به حرفشان نمیهد و کمترین پشیزی برای حرفشان قائل نیست بل آخرش هم هیچ چیزی بهشان نمیماسد! چه خوب گفت علامه دهنمکی حفظه الله: «کدام استقلال، کدام پیروزی؟» قبلترها میگفتند سیاست پدر و مادر ندارد، اما من به این نتیجه رسیدهام که در کشور ما نه تنها پدر و مادر دارد، بلکه بهجای یک جفت، دهها و بل صدها جفت پدر و مادر دارد؛ اما مشکل اینجاست که نمیتوان تشخیص داد پدر و مادر اصلی کدامند! خلاصه اینکه پیادهرو گشادتر و «هیشکی هیشکیتر» از سیاست در ایران پیدا نمی شود. بماند که خودم معتقدم پشت پرده سیاست در ایران آنقدر قوی هست که میتواند چنین سناریوهای معرکهای را طراحی کند.طنز مشهوری است که میگویند یک انگلیسی به ایران سفر کرده بود، در بازگشت از او پرسیدند ایرانیان را چگونه دیدی؟ او نیز در پاسخ گفت: ایرانیان اگر یک نفر در تنهایی باشند فلان کار را میکنند، اگر دو نفر باهم باشند بهمان کار را میکنند – از ذکر فلان و بهمان کار معذورم!- اگر سه نفر به بالا باشند وارد سیاست میشوند! حالا نَقل برخی از این برادران و ایضا خواهران وبنویس است که دیگر شورَش را در آوردهاند. از جوراب احمدینژاد و بند تنبان کروبی گرفته تا موی دماغ میرحسین و خال رضایی را هم کار دارند. یک سری نشستهاند منتظر تا ببینند احمدینژاد چه میگوید یا چه میکند، بعد زرتی مطلب ضدش بنویسند؛ یک سری نشستهاند آن طرف منتظر تا ببینند آن یک سری چه مینویسند و زرتی پاسخشان را بدهند. بابا کوتاه بیاید، اگر حسین شریعتمداری یا ابطحی را میبینید که به زمین و زمان کار دارند و گیر میدهند، خوب لابد یک نفوذکی دارند یا چهار تا خواننده در دستگاه دارند که روی مخشان اثر بگذارند، آخر جان من حالا فکر کردی که وزارت «امنیة» صبح تا شب نشسته وبلاگ تو را چک میکند تا ببیند شما چه نظریه جدیدی صادر میکنی، یا پته کی را میریزی روی آب، بعدش تصمیم بگیرند؟ یا که فکر میکنید با این «وباُلاغهاتان» میتوانید مردم را موجی کنید و موج مکزیکی راه بیاندازید!؟ آخر بندگان خدا حیف آن سلولهای خاکستری نیست که برای یک مشت اراجیف و دعواهای حیدری نعمتی هدر دهید؟ حیفم از بچه مسلمانهایی است که وقت و عمرشان را برای این کارها تلف میکنند، البته آخرش که نگاه میکنم میبینم رسم دنیا همین است! سالهای دبیرستانمان همزمان بود با اوج شور و مستی و دعواهای سیاسی خرداد 76 که ما را هم حسابی درگیر خود کرده بود؛ یک معلمی داشتیم خدا حفظش کند، فرزند و برادر شهید بود و خودش هم آدم حسابی، گمانم حدیثی بود از معصوم که برایمان نقل کرد: «بدبخت کسی است که دینش را به دنیایش بفروشد و بدبختتر از او کسی است که دینش را به دنیای دیگران بفروشد!»
حال شما بگویید این اگر فتنه (به معنای قرآنی امتحان) نیست، پس چیست؟ کلاه خود را سفت بچسبید که طوفان فتنهها در راه است.
«قالَ عَلَیْهِ السَّلامُ: کُنْ فِى الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ؛ لا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ، وَ لا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ.» (آن حضرت فرمود: در فتنه همچون شتر بچه باش؛ او را نه پشتى است که سوارش شوند، و نه پستانى که شیرش دوشند.)
حاشیةالتحریر:
1. مرحوم نظامی در «خسرو و شیرین» یک شعری دارد که مراحل مختلف سنی یک بنی آدم را به تصویر کشیده. اواخرش در بیتی دارد:
چو شصت آمد نشست آید پدیدار چو هفتاد آمد افتد آلت از کار
من نمیدانم آیا بعضیها هنوز شصت و هفتاد را رد نکردهاند، یا اینکه رد کرده ولی خارق عادتند و جزو قاعده فوق محسوب نمیشوند؟ شاید هم جزو قاعده «سن که رسید به هشتاد، تازه باید زنش داد»اند و سر پیری معرکهگیری میکنند و فیلشان تازه یاد هندوستان میافتد و ناگهان «لبّاده» پوش میشوند و الخ... حالا پدر جان گیریم «قبا» را تبدیل به «لبّاده» کردید، عمامه سفید را چطور مشکی میکنید!؟ لابد با «مشکین تاژ» میشویید!!! خدا عاقبتمان ختم به خیر کند.
2. مهندس ضرغامی باید یک نفر را استخدام کند تا فقط بنشیند و از این رسانه ملی گاف و سوتی بگیرد. بگو آخر مجبورید صبح اول صبحی با چشمهای پُف کرده مطلب تایپ کنید بفرستید روی آنتن؟ خداییش من دیگه چی بگم؟ خودتان ببینید.
وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى
این نوشته آلوده به طنز است، لطفا به چیزهای دیگر آلودهاش نکنید!
1. رهبر معظم انقلاب، سال جدید را به نام سال «استراحت و تفریح» نامگذاری نمودند. ایشان در پیام نوروزیشان با اشاره به زحمات طاقتفرسایی که مسئولین مملکتی در طول این سالها در پی اجرایی کردن رهنمودهایشان متحمل گشتهاند و بعضاً دچار انواع و اقسام دردها و مرضهای حاد گشتهاند و از طرفی بین برخی از ایشان و عیالات و فرزندانشان فاصله و اختلافات شدید ایجاد گشته، صلاح را بر این دیدند که امسال را به عامه مردم و بالاخص مسئولین زحمتکش استراحت دهند، تا سال بعدش را با توان مضاعف آغاز کنند.
2. «باراک حسین اوباما» در حالیکه برای چهار سال دیگر مهمان کاخ سفید است، برای روز طبیعت -سیزده به در- به ایران میآید تا رسماً از ملت و دولت ایران بابت رفتار دولت آمریکا در طی چند قرن گذشته عذرخواهی کند. محمود احمدینژاد در حالیکه ماههای آخر ریاست جمهوریاش را میگذراند در فرودگاه به استقبال اوباما میرود تا روابط غیررسمی بالاخره شکل رسمی بهخود گیرد. گفته میشود قرار است احمدینژاد در مذاکرات، طرح حمله و نابودی اسرائیل را به اوباما ارائه دهد، تا حداقل قبل از پایان دوره ریاستش بتواند آرزوی دیرینه خود را محقق ساخته و شاسی اولین بمب هستهای ایرانی را با دست خود فشار دهد.
همچنین قرار است با حضور اوباما مراسم ختم نظریه «لیبرال دموکراسی» و پایان سلطه امپریالیسم بر جهان در دانشگاه تهران برگذار شود. در این مراسم که با حضور فیدل کاسترو، هوگو چاوز، مورالس، عمرالبشیر، بشار اسد و نمایندگان سیاسی کشورهای خارجی در جمهوری اسلامی برگذار میشود، از طرف بسیج دانشجویی و با دست سردار حاج سعید قاسمی چفیهای بر گردن اوباما آویخته خواهد شد. حضور در مرقد امام راحل و اهدای گل و دیدار با رهبری از دیگر برنامههای اوباما است.
3. در آستانه یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، سیدمحمد خاتمی در کنفرانسی خبری، بازنشستگی سیاسی خود را در اوج انزوا اعلام کرد. وی با اشاره به بیوفایی دوستانش در طی این سالها افزود که من همان اتاق کوچک در کتابخانه ملی و کار فکری و مطالعاتی را به کار سیاسی و اجرایی در کاخ سعدآباد ترجیح میدهم. در کنفرانس خبری آقای خاتمی آثار سوختگی در پشت دست ایشان کاملا مشهود بود؛ آنطور که ابطحی رئیس دفتر سابق خاتمی گفته، آقای خاتمی پشت دستش را داغ کرده تا دیگر وارد سیاست نشود، چه رسد به اینکه اعلام کاندیداتوری کرده و بعد به نفع فرد دیگری کنار بکشد. همچنین آثار سوختگی بسیار شدیدی نیز در نقاط مختلف بدن ابطحی دیده میشد، که از قرار معلوم سوختگی قسمتهای تحتانی بدن مربوط به کنار کشیدن آقای خاتمی به نفع میرحسین موسوی و شکست آقایان موسوی و کروبی در انتخابات دهم بود، و سوختگی قسمتهای فوقانی بدن مربوط به طرقه بازی چهارشنبه سوری بود. حجةالاسلام مهدی کروبی نیز برای بار چندم حضور جدی خود را در انتخابات، اینبار با وعده «هر ایرانی یک خانه و یک ماشین و یک همسر» علنی کرد. شایان ذکر است عدم موفقیت آقای کروبی در انتخابات دهم به اندک غفلت ایشان در هنگام شمارش آرا، جهت بیتالخلا و تجدید وضو مربوط میشد که در این دوره قرار است این مشکل فنی نیز به نحوی برطرف گردد. حضور مهندس میرحسین موسوی کماکان در هالهای از ابهام قرار دارد.
از جناح مقابل نیز خبر میرسد که آقایان لاریجانی، قالیباف، توکلی، ولایتی و احتمالا ضرغامی گزینههای مطرح میباشند. همچنین از علی سعیدلو، اسفندیار رحیم مشایی و مهرداد بذرپاش به عنوان گزینههای مطلوب احمدینژاد نام برده میشود. محسن رضایی نیز قرار است با طرح «دولت همگانی» وارد صحنه شود. این طرح که نمونه منحصر به فردی در عالم سیاست است قرار است برای اولین بار در ایران اجرایی گردد. بر اساس این طرح یا خود آقای رضایی رئیس جمهور میشود، و یا رئیس جمهور در سایه و فرد دیگری رئیس جمهور رسمی. حدود صدهزار نفر از مدیران و نخبگان کشور نیز ایشان را در اداره دولت همراهی میکنند؛ بدین صورت که در طول یک دوره هشت ساله، هر روز سکان یک وزارتخانه یا معاونت به هر کدام از این صدهزار نفر اعطا میگردد. ایشان بروز استعدادهای درونی و سرخورده، تخلیه عقدههای روانی و سرکوب شده، کسب تجربه، مشارکت همگانی، اشتغالزایی، جلوگیری از فرار نخبگان و موارد بسیار دیگری را از مزایای این طرح میداند. برخی کارشناسان این طرح را تلفیقی از «دموکراسی آتنی» و «آرمانشهر افلاطونی» و «حکومت شهریاری ماکیاولی» میدانند و برخی آنرا بازگشت به دوره تلفن همگانی دو قِرانی خواندهاند.
4. آیت الله هاشمی رفسنجانی، پدر انقلاب، فرمانده جنگ، مشاور عالی امام و رهبری، استوانه نظام و کلا پدر خوانده کشور، پس از هشت سال دست و پا زدن با بیماری منحصر به فردی به نام «احمدینژادوخیسم» بالاخره در شامگاه جمعه یکم فروردین بر اثر ایست قلبی جان به جان آفرین تسلیم کرد. به همین مناسبت هیات دولت تا سیزدهم فروردین را تعطیل عمومی اعلام کرد. البته مشخص نیست این تصمیم از فرط خوشحالی است یا ناراحتی! روحش شاد.
5. پس از درگذشت هاشمی رفسنجانی، بالاخره سالها افشارگی عباس سلیمی نمین و فشارهای دولت و حامیانش علیه جاسبی و دانشگاه آزاد اسلامی نتیجه داد و عبدالله جاسبی استعفای خود را تقدیم هیات امنای دانشگاه آزاد کرد، تا بدینوسیله پرونده طولانیترین مدیریت در جمهوری اسلامی بسته شود. پس از قبول این استعفا توسط هیات امنا، خود هیات امنا نیز دسته جمعی از سمت خود استعفا دادند. گفته میشود این استعفاها سرآغاز استعفاهای فلهای و دسته جمعی هزار فامیل و اعوان و انصار در کشور باشد.
6. فیلم «اخراجیها5» به کارگردانی مسعود دهنمکی که از اول فروردین همزمان با ایران، در امارات، ایالات متحده، کانادا، افغانستان و عراق اکران شد، تا کنون فروشی بالغ بر سی ملیارد تومان داشته. نسخه جدید اخراجیها ادامه سلسله داستانهایی است که از دوران جنگ آغاز شد. پس از آن اخراجیهای دو که به حوادث سالهای اسارت میپرداخت کلید خورد. اخراجیهای سه به دوران پس از جنگ و سازندگی پرداخت، در آن نسخه اخراجیها به فعالیتهای فرهنگی از نوع خشن و سخت روی آوردند؛ در اعتراض به اکران فیلم «تحفه هند» روبروی سینما قدس تجمع میکردند و جنین زن حامله را سقط میکردند! شب چهارشنبه سوری اهالی محترم کوی نصر و گیشا را مورد نهی از منکر و نوازش قرار میدادند و الخ... در اخراجیهای چهار، قهرمانان فیلم که دیده بودند فعالیتهایشان جز روی کارآوردن خاتمی نتیجهای نداشت، به کار فرهنگی از نوع نرم و مطبوعاتی روی آوردند، اما این کارشان هم چندان نتیجهای جز توقیف نشریه و سرخوردگی نداشت و تا مدتی به کشاورزی پرداختند. در اخراجیهای پنج یکباره موبایل قهرمان فیلم در حین کار در زمین زنگ میخورد و به او پیشنهاد فیلمسازی میدهند، و بدین ترتیب قهرمان فیلم که روزگاری قمه و کلاش در دست داشت و روزی قلم، اکنون بلندگوی کارگردانی در دست گرفت. ابتدا یکی دو مستند اجتماعی سیاسی ساخت و بعدش یک فیلم بلند که گیشهها را ترکاند والخ... ظاهرا قرار است اخراجیهای شش نیز تا چندی دیگر کلید بخورد. در این فیلم قرار است قهرمان فیلم رسما وارد کار سیاسی و اجرایی شود و در انتخابات ریاست جمهوری نیز کاندید گردد. به امید دیدن «اخراجیهای 10»!
7. علی کریمی سرمربی تیم ملی پس از تساوی مقابل بحرین و راه یافتن تیم به مرحله «پلی آف» با اشارتی از سوی برخی بزرگان حاضر در استادیوم آزادی برکنار شد. از محمد مایلی کهن به عنوان سرمربی جدید تیم ملی نام برده میشود.
8. ایران خودرو پنجمین خودرو با برند ملی و البته موتور پژو 405 را به بازار ارائه داد.
9. اوضاع و احوال صدا و سیمای ملی، گل و بلبل است و جای هیچ نگرانی نیست!