سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُم

کاش برخی از خواص ما به اندازه سیدحسنِ لبنان ایمان و ثبات قلب و قدم داشتند.

کاش برخی از خواص ما به اندازه سیدحسنِ لبنان بصیرت و بینش داشتند.

کاش برخی از خواص ما به اندازه سیدحسنِ لبنان فهم و شعور داشتند.

کاش برخی از خواص ما به اندازه سیدحسنِ لبنان عقل و درایت داشتند.

کاش برخی از خواص ما به اندازه سیدحسنِ لبنان تحلیل و آگاهی داشتند.

کاش برخی از خواص ما به اندازه سیدحسنِ لبنان ولایت پذیر بودند.

کاش برخی از خواص ما به اندازه سیدحسنِ لبنان مقاوم و پایدار بودند.

کاش برخی از خواص ما به اندازه سیدحسنِ لبنان کلی‌نگر و عمیق بودند.

کاش برخی از خواص ما به اندازه سیدحسنِ لبنان مَرد بودند.

کاش برخی از خواص ما به اندازه سیدحسنِ لبنان جُربُزه و جُراَت داشتند.

کاش برخی از خواص ما به اندازه سیدحسنِ لبنان جَنَم و جیگر و چیز (چیز واقعی، نه چیز کلامی) داشتند!

اصلا چرا به اندازه سیدحسنِ لبنان، کاش به اندازه همان مجیدسوزوکی پامنار این‌ها را داشتند.

کاش برخی از خواص ما بروند و زانوی ادب مقابل سیدحسنِ لبنان زنند و درس بیاموزند، گرچه امیدی نیست. اینانی که مقابل رهبر سیدحسن زانوی ادب نزدند و درس نیاموختند، حالا...؟

این سیدحسن، دیگر فقط سیدحسنِ لبنان نیست، سیدحسنِ لبنان و ایران و عراق و فلسطین و ده‌ها جای دیگر هم هست، سیدحسنِ اسلام و تشیع است، سیدحسنِ قلب‌هاست.

سیدحسن ما آیت الله‌ زاده نیست، فئودال‌زاده و خان‌زاده نیست، تاجرزاده و اشراف‌زاده نیست، سیدحسن ما زاده یک فرد عادی است، اما ریشه در 1400 سال تاریخ رنگین شیعه دارد، تاریخی که با سرخی خون و سبزی عقل و سفیدی صُلح عجین گشته.

آدمی وقتی این رویش‌ها را می‌بیند، ریزش‌ها را بالکل فراموش می‌کند. کار خدا را ببینید، تندیس کوچک «سیدعلی» را باید امروز در لبنان ببینیم.

خداحفظ کند چنین مردانی را



  • کلمات کلیدی : سیاسی
  • نوشته شده در  شنبه 88/5/24ساعت  11:11 صبح  توسط  
      نظرات دیگران()

    قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغی‏ رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْ‏ء

    با این‌که کمی دیر شده ولی خدمت دوستان گل و بلبل و سبزه‌ای که چندی است به جمع «الله اکبر» گویان و صفوف دشمن‌شکن نماز جمعه پیوسته‌اند، بایستی چند نکته‌ای را در باب این شعار مقدس و آن نماز عبادی سیاسی عرض کنم. سعی می‌کنم مختصر و مفید باشد.

    در باب اللهُ اَکبر:

    یکم: نکته اول در باب معنای شعار «الله اکبر» است. دوستان خوب من تصور نکنند که «الله اکبر» به این معناست که العیاذبالله «الله» همان «اکبر» است! به عبارت اُخری گمان نکنند که جناب «اکبر»آقا همان «الله» و یا خدا می‌باشند، که اگر می‏بود یحتمل تا حال جلو و عقب‏مان نیز یکی می‏بود! «اَکبَر» بر وزن «اَفعَل» اسم تفضیل و به معنای بزرگ‌تر است. «الله» هم اسم علم برای خداوند یگانه هستی است، و به قول علما «مُستَجمِع جَمیع صفات خداوند» است. یعنی اگر بخواهید تمام اسماء خداوند متعال را، که بالغ بر هزار اسم است، در یک اسم جمع کنید آن اسم «الله» است. پس معنای «الله اکبر» به فارسی می‌شود «الله (خدا) بزرگ‌تر است».

    دوم: وقتی ما اسم تفضیل را به‌کار می‌بریم، باید بعدش «مِن» یا «از» هم بیاید و گرنه جمله معنا نمی‌دهد. مثلا اگر می‌گوییم علی بزرگتر است، بعدش باید توضیح دهیم که از که؟ یا اگر هم نگفتیم، شنونده بر اساس یک قرینه باید متوجه شود. حال با مراجعه به روایات از زبان ائمه اطهار ببینیم که خداوند متعال بزرگ‌تر از چیست.

    در اصول کافی ج1 ص117 باب معانی الأسماء و اشتقاقها آورده:

    «عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَجُلٌ عِنْدَهُ اللَّهُ أَکْبَرُ فَقَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَیِّ شَیْ‏ءٍ فَقَالَ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع حَدَّدْتَهُ فَقَالَ الرَّجُلُ کَیْفَ أَقُولُ قَالَ قُلْ اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَفَ» شخصی نزد امام صادق علیه السلام می‌گوید الله اکبر (خدا بزرگ‌تر است)، امام از ایشان می‌پرسند خدا از چه چیز بزرگ‌تر است و وی در پاسخ می‌گوید از همه چیز! امام به آن مرد می‌فرمایند که خدا را محدود ساختی، آن مرد پرسید چگونه بگویم؟ امام نیز در پاسخ می‌فرمایند بگو: خدا بزرگ‌تر از آن است که در وصف آید.

    روایت دیگری نیز در همان‌جا آمده:

    «وَ رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مَرْوَکِ بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ جُمَیْعِ بْنِ عُمَیْرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَیُّ شَیْ‏ءٍ اللَّهُ أَکْبَرُ فَقُلْتُ اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ فَقَالَ وَ کَانَ ثَمَّ شَیْ‏ءٌ فَیَکُونُ أَکْبَرَ مِنْهُ فَقُلْتُ وَ مَا هُوَ قَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَفَ» جُمیع گوید که امام صادق علیه‌السلام از من پرسید که معنای الله اکبر چیست؟ عرض کردم یعنی خدا بزرگ‌تر از همه چیز است، ایشان فرمودند مگر آن‌جا چیزی بوده که بزرگ‌تر از آن باشد؟ عرض کردم پس چیست؟ امام علیه السلام فرمودند که خدا بزرگ‌تر از آن است که وصف شود.

    حالا با معرفت بگو: «الله اکبر». ها ماشالله!

    و اما در باب نمازجمعه:

    یکم: نکته اول این‌که نماز جمعه جزو واجبات «تخییری» است، در مقابل واجبات «تعیینی». واجب تخییری یعنی شما مُخَیّر (صاحب اختیار) هستید که بین دو یا چند عمل یکی را انجام دهید، مثلا در روز جمعه می‌توانید نماز دو رکعتی جمعه را به‌جای نماز چهار رکعتی ظهر بخوانید و حالش را ببرید، اما شرط و شروط دارد و یکی از شروطش نیز این است که به جماعت خوانده شود. پس در منزل نیت نمازجمعه نکنید که باطل است، اگر هم رفتید نمازجمعه نگویید این آقای امام جمعه به ما حال داد و نماز ظهر را فاکتور گرفت! نه خیر از این خبرها نیز نیست. در ضمن احتیاط واجب است که باید به خطبه‌ها گوش فرا داد. پس شیطونی و شلوغ بازی و حرف اضافه هم ممنوع است. چگونه خواندنش را هم که الحمدلله چند هفته پیش، به برکت اولین نمازجمعه پس از انتخابات جناب شیخِ اکبر، توسط سایت‌های فعال و دل‌سوز دینی توضیح داده شد.

    واجب تعیینی هم مشخص شد که یعنی شما ملزم به رعایت همان دستور هستید و جایگزین ندارد، مثل نماز صبح. خلاصه بی‌خیال قرص و آمپول و این چیزها.

    دوم: مستحب است امام جمعه پس از «حمد» در رکعت اول سوره «جمعه» و در رکعت دوم سوره «منافقون» را بخواند! پس اگر چند هفته دیگر تشریف بردید نماز و رهبر گرامی امام جمعه بودند و این سوره‌ها را تلاوت نمودند، چندان به دل نگیرید که قصد و غرضی در کار نبوده!

    سوم: و اما نکته آخر و بسیار مهم در باب نمازجمعه که پیشاپیش عرض کنم که خودم عامل و مقید به آن نیستم.

    در منابع مختلف روایی روایت مشهوری آمده با این مضمون که نمازجمعه و اجتماع در آن به همراه امام عادل فریضه (واجب) می‌باشد و اگر کسی سه جمعه این نماز را بدون علت و عذر ترک کند سه واجب را ترک گفته، و رها نمی‌کند سه واجب را مگر مُنافق!

    وسائل‏الشیعة ج7 ص298 باب وجوبها على کل مکلف إلا الهم

    9393- «وَ عَنْهُ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ وَ فُضَیْلٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ صَلَاةُ الْجُمُعَةِ فَرِیضَةٌ وَ الِاجْتِمَاعُ إِلَیْهَا فَرِیضَةٌ مَعَ الْإِمَامِ فَإِنْ تَرَکَ رَجُلٌ مِنْ غَیْرِ عِلَّةٍ ثَلَاثَ جُمَعٍ فَقَدْ تَرَکَ ثَلَاثَ فَرَائِضَ وَ لَا یَدَعُ ثَلَاثَ فَرَائِضَ مِنْ غَیْرِ عِلَّةٍ إِلَّا مُنَافِقٌ»

    اگر این روایت شامل عصر غیبت امام نیز گردد بی‌چاره‌ایم! حواس دوستان عزیز و گرامی ما باشد که با توجه به این‌که تهران چهار امام جمعه موقت دارد، پس نمی‌توانند فقط در نماز یکی از این بزرگواران شرکت کنند، چرا که در این صورت سه هفته در نماز غیبت داشته‌اند و ممکن است مشمول روایت فوق گردند و نامشان در منافقان ذلیل و به درک واصل شده و خاک بر سر ثبت گردد. حال اختیار با خودتان است، دو دَره‌‌بازی و بهانه تراشی و برگه پزشکی و امثال اینها هم قبول نیست.

    حاشیةالتحریر:

    1. ما در پست قبل جدی نوشتیم که زندان اوین هم بَد جایی نیست برای خودسازی و این حرف‌ها، یکی از اخوان حرس الثوری برایمان پیامک زد: در پی اعترافات متهمان اختشاشات اخیر و کشف تاثیر مثبت زندان اوین در ارتقاء معنوی، اردوی یک هفته‌ای طرح بصیرت در زندان اوین برای علاقمندان برگذار می‌گردد. البته ننوشته بود که خواهران محترمه هم مجاز به ثبت نام هستند یا خیر. اغتشاشات را هم اختشاشات نوشته بود! حالا یعنی این ایده ما جدی گرفته شد؟

    2. این پست فعلی را داشته باشید، شاید مقدمه‌ای شد برای «مسجد ضرار» اگر خدا خواهد.

    3. عیدتون هم مبارک!



  • کلمات کلیدی : دینی مذهبی، سیاسی
  • نوشته شده در  جمعه 88/5/16ساعت  9:47 صبح  توسط  
      نظرات دیگران()

    وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ
    بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى‏پرستند (و ایمان قلبیشان بسیار ضعیف است) همین که (دنیا به آنها رو کند و نفع و) خیرى به آنان برسد، حالت اطمینان پیدا مى‏کنند اما اگر مصیبتى براى امتحان به آنها برسد، دگرگون مى‏شوند (و به کفر رومى‏آورند)! (به این ترتیب) هم دنیا را از دست داده‏اند، و هم آخرت را و این همان خسران و زیان آشکار است!

    در های و هوی پس از انتخابات و قیل و قال‌های این و آن و قتل فلان و بهمان و دستگیری کی‌یَک و استعفا و عزل آن یکی‌یَک، و اعترافات این دو نفرَک و... یک هو متوجه می‌شوی که هلال ماه شعبان در حال بدر گشتن است و ای دل غافل. حالا بنشینیم و بزنیم بر سرمان که رجب گذشت، شعبان هم درحال گذر است، ماه رمضان هم در راه است و ما هنوز استارت نزدیم و موتورمان خاموش خاموش است. و سالی که نکوست از بهارش پیداست!

    اِلهى وَقَدْ اَفْنَیْتُ عُمْرى فى شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْکَ وَاَبْلَیْتُ شَبابى فى سَکْرَةِ التَّباعُدِ مِنْکَ

    خدایا من عمرم را در حرص غفلت از تو سپرى کردم و جوانیم را در مستى دورى از تو از بین بردم

    من‌که فکر می‌کنم ظرفیت سیاسی عامه مردم دیگر فول شده و حالا فقط کمی شادی و آرامش و معنویت می‌خواهند، که امیدوارم نیمه شعبان و ماه مبارک رمضان سرآغاز همه خوبی‌ها برای مردم خوب‌مان، از هر نوع و جنس و فصل و رنگ و محتوا باشد و به اصطلاح رفرش‌شان کن. البته خواص حالا حالاها باید در صحنه باشند که کار هنوز تمام نشده.

    حاشیةالتحریر:

    1. زندان آن‌قدرها هم که می‌گویند ظاهرا بد نیست ها! کی بدش می‌آید مدتی را فارغ از تمام جنجال‌ها و هیاهوها، در یک جای دِنج و آرام، با یک سری بَروبَچ لوطی و بامرام و باصفای بازجو و وزارتی بگذراند و اندکی فکر و تامل کند، خودسازی کند، بازسازی کند والخ؟ باور کنید شوخی نمی‌کنم، شاید از اعتکاف هم موثرتر باشد، البته اسراف هم نباید کرد!

    2. من یکی که واقعا دارم لذت می‌برم، به عبارت اُخری حال می‌کنم! واقعا معرکه است! من واقعا نمی‌توانم تشخیص دهم که آیا این یک سناریوی از پیش طراحی شده بود یا بازی‌ای که خود به خود شکل گرفت و به این مراحل حساس رسید؟ اگر فرض بگیریم از پیش طراحی شده بود، سوالاتی پیش می آید که آیا ما در کشورمان چنین سناریست‌های ماهر و قَدَر و نمونه‌ای داریم که چنین ماهرانه و دقیق و پخته آن‌را نوشته و اکنون چنین مو به مودر حال پیاده‌سازی و اجراست؟ حتی اگر چنین باشد، آن‌ها تحرکات فرقه سبز و اعوان و انصار و دیگر بازیگران را چگونه طراحی و پیش‌بینی نمودند؟ و ده‌ها سوال دیگر. اگر از پیش طراحی شده نیست، پس کار کیست؟ واقعا چه کسی در پس پرده در حال پیاده‌سازی این سناریوست؟ این جریان به دست کیست؟ آیا این‌ها همه‌اش کار دست‌های غیبی است؟ ما که شکی در اراده خدا و امام غائب از نظر نداریم، اما...

    باور کنید نتیجه این بازی بسیار بی‌نظیر خواهد بود، مثل بمب صدا خواهد کرد، بسیار غیرمنتظره و شگفتی ساز. اعترافاتی که شنیدید بمب بود، اما از نوع صوتی، باید منتظر بمب‌های قوی‌تر بود. حلقه محاصره روز به روز تنگ‌تر می‌شود، بوی الرحمن می‌آید، نظام در حال غربال است، دولت اسلامی مردان اسلامی و نه فقط مسلمان می‌خواهد. شاید فکر کنید هدف هاشمی و یا خاتمی و موسوی و امثالهم هستند، خیر من چنین گمان نمی‌کنم، نزاع بالاتر از حد افراد و اشخاص است، بالاتر از پست و مقام، بالاتر از اصول‌گرایی و اصلاح‌طلبی، نبرد نبرد فکر و عقیده است، بسیار هم دشوار.

    3. چند ساعت بیش‌تر به تنفیذ حکم چهار سال دوم ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد باقی نمانده. احتمال می‌دهم که رهبری در مراسم تنفیذ برای آخرین بار هشدار داده و اتمام حجت کرده و پرونده انتخابات را بسته و فصل جدیدی را در صفحه سیاسی کشور باز کنند، البته در حد احتمال است و پیش بینی، منتظر می‌مانیم.

    4. استرس و اضطراب ناشی از حوادث پس از انتخابات و تاثیرش بر کنکوری‌ها، بالاخص از نوع تهرانی، تحقیق جالبی می‌تواند باشد. مقایسه آماری نمرات و نتایج امسال و پارسال می‌تواند یکی از منابع این تحقیق باشد.



  • کلمات کلیدی : دینی مذهبی، سیاسی
  • نوشته شده در  دوشنبه 88/5/12ساعت  7:48 صبح  توسط  
      نظرات دیگران()

    أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون

    خدا را شکر که ما را به نعمت ولایت منعوم ساخت، خدا را شکر که در زمانه وانفسای غیبتِ «ولی اعظمش» طعم ولایت را به ما چشاند و ما را از نسیم جان‌بخش ولایت محروم نساخت. شک نداریم که امام غائب از نظر، بسان خورشید در پس ابری می‌باشند که دیده نمی‌شوند، اما فیوضات‌شان جاری و ساری است.

    نعمت رهبری و ولایت فقیه پس از قرن‌ها به ما در این عصر عطا گردیده تا ما را از فلاکت سال‌ها استعمار و استثمار و استبداد و استحمار رهایی بخشد. قدر این نعمت را بدانیم و کفرانش نکنیم، حتی اگر خارج از دایره اسلام و تشیع باشیم، باز هم ولایت فقیه چتری است برای حمایت از همه ما. به صرف اختلاف نظر و انتقاد و مشکل شخصی و... تبر برنداریم تا ریشه را بزنیم، این ریشه اگر بخشکد همه ما نیز خواهیم خشکید، هویت و عزت ما با این ریشه تثبیت می‌گردد، اصالت ما در این ریشه است. ریشه ما در حکومت‌های جابرانه و آمرانه و سلطانی نیست، ریشه ما در کپی‌های ناقص و ترجمه‌ای از حکومت‌های لیبرال دمکرات مدرن نیست، ریشه ما در نظام‌های بی‌هویت مادی نیست. ریشه ما در حکومتی است که ضامن استقلال و آزادی ماست، ریشه ما در حکومتی است که مانند شجره طیبه اصلش ثابت و فرعش در آسمان‌ها باشد.

     آن‌چه دیروز باز هم از کلام رهبری جاری و ساری شد سکینه‌ای بود مجدد بر روح و قلب و عقل خواص و نخبگان و توده مردم. این آرامش و سکینه جز با ارتباط و اتصال به یک منبع لایزال و مستحکم حاصل نمی‌شود. سکینه‌ای هم‌چون سکینه و آرامشی که در نماز ایشان وجود دارد؛ غنیمت بشمریم این آرامش را. کلام ایشان نکات بسیار مهمی را در خود داشت، شاید حتی مهم‌تر از خطبه‌هایشان. هیچ‌گاه خود را نسبت به ایشان تا این حد پیرو و دوست نمی‌دیدم، پیروی و دوستی‌ای که فقط منشأ قلبی و دلی ندارد، بل‌که معرفتی را در ورای این پیروی و دوستی می‌یابم، این پیروی است که باعث نجات و سربلندی ما در این فتنه و امتحان سخت خواهد شد. خداوند سبحان سایه ایشان را بر سر ما مستدام دارد.

    روی سخن ایشان این‌بار نه با مردم، چرا که ایشان وظیفه خود را به نحو احسن انجام دادند، بل‌که با نخبگان و به تعبیری خواص جامعه بود. جالب این‌جاست که ایشان در این بیانات حتی یک‌بار هم کلمه «وحدت» را به‌کار نبردند و این بدان معنی است که وحدت با هر ضرب و زوری قابل قبول نیست، کوتاه آمدن از اصول به بهانه وحدت قابل قبول نیست، اکنون دوران «علوی» حکومت آغاز گشته و باید سره از ناسره جدا گردد، باید مرز حق و باطل آشکار شود. ایشان از تربیت عقلانی و اخلاقی و قانونی نام بردند، چیزی که برخی از نخبگان امروز ما سخت بدان محتاجند. مهم‌ترین بخش سیاسی حرف‌های ایشان نیز آن چند پاراگراف آخر است که هشداری جدی برای برخی حضرات بود. سخنان ایشان به حدی جامع و پرمحتوا بود که دلم نیامد تنها فرازهایی را ذکر کنم؛ متن کامل‌اش را کپی کردم و برخی عبارات را پررنگ کردم. ضمنا پست قبلی نیز تکمیل شد(+).

     

    ادامه مطلب...


  • کلمات کلیدی : دینی مذهبی، سیاسی
  • نوشته شده در  سه شنبه 88/4/30ساعت  6:30 عصر  توسط  
      نظرات دیگران()

    این یک پُست نیست، میان پُست است!

    عادت نداشته‌ام از این نوشته‌های «بی‌خاصیت» که به درد دنیا و آخرت کسی نمی‌خورد بنویسم، به‌خصوص در چنین روز پربرکتی. اما تحولات جاری آن‌قدر داغ و جذاب هستند که آدمی هم‌چون من را قلقلک می‌دهد که بالاخره از پیش‌بینی‌ها، و نه پیش‌گویی‌ها، چیزی بگویم.

    دی‌شب صدا و سیما از «هاشمی رفسنجانی» دل‌جویی کرد و دقایقی را برایش تبلیغ، همان‌طوری که رهبری از وی دل‌جویی نمود، با این‌که در انتهای دلجویی‌شان چیزی گفتند که با تکبیر شدید حضار مواجه شد و یحتمل برای هاشمی بسیار گران تمام گشت و باز هم حاضر به تغییر مواضعش نشد.

    حالا پس از کش و قوس‌های فراوان پس از انتخابات و مواضع گوناگون شخصیت‌ها و جریان‌های مختلف، نوبت به دیدار احتمالی امروز مسئولین نظام با مقام معظم ولایت فقیه به مناسبت عید مبعث می‌رسد. دیداری که حضور و عدم حضور در آن خیلی چیزها را بیش از پیش روشن خواهد ساخت، دیداری که به نوعی برای برخی شخصیت‌ها من جمله حضرت آقای هاشمی رفسنجانی حیاتی خواهد بود، دیداری که می‌تواند هم نوید آغاز دوره جدید و وحدت‌بخش را داشته باشد و هم ناامیدی و تداوم اختلافات و روزهای ناخوش را در پی داشته باشد، دیداری که بسان تجدید بیعت با رهبری می‌ماند. اکنون به گمانم دیگر حجت بر همگان و من جمله بر جناب هاشمی تمام شده و باید دید آیا ایشان خود پای‌بند به وحدت ادعایی خودشان خواهند بود یا خیر.

    برخی دوست داشتند تراژدی شیخ «حسین‌علی منتظری» پس از یک دهه برای شیخ «اکبر رفسنجانی» نیز رقم بخورد، چرا که «شیخ اکبر» هم چند «مهدی هاشمی» در کنارش دارد، اما نظام و رهبری مخالف این عمل بوده و تا این‌جا به شدت با سعه صدر برخورد کردند. از این به بعد باید دید آقای هاشمی چطور پاسخ این سعه صدرها، به‌خصوص در برخورد با فرزندانش در ایام آشوب و غائله، را خواهد داد.

    جایی خواندم که مرحوم حاج احمد آقا به آقای منتظری گفته بود که: نسبت شما با امام مانند ظرف شیشه‌ای و ظرف فلزی می‌ماند، در صورت برخورد شما خُرد خواهید شد! و متاسفانه همان نیز شد. حال باید منتظر نشست و دید آیا «هاشمی» قصد برخورد و سرشاخ شدن با «آسِدعلی خامنه‌ای» را دارد، یا این‌که می‌خواهد شانه به شانه به ایشان تنه‌ بزند، و یا حاضر است کمافی‏السابق علی رغم تمام اختلاف نظرها پشت سر ایشان بنشیند.

     

    فقط امیدوارم به‌خیر بگذرد و هاشمی با دست خود پروژه «منتظری‌زاسیون» را تکمیل نکند.

    این مطلب شاید ادامه داشته باشد...

    اضافةالتحریر:

    خوب جناب هاشمی امروز هم در رخدادی بی‌سابقه در بیت رهبری حاضر نشد و جایش خالی بود(+)(+).

    من فعلا معتقد نیستم که وی در حال تقابل و رو در رویی با رهبری است، وی زرنگ‌تر از این حرف‌هاست که با دست خود خودش را نابود کند و با طناب دیگران به چاه رود. اکنون بیشتر به‌نظر می‌رسد وی در حال قهر به سر می‌برد، قهری که تقریبا شبیه قهر مرحوم طالقانی می‌ماند. قهری که اولش فقط با احمدی‌نژاد بود، اما به سبب عدم موضع‌گیری صریح رهبری در حمایت از هاشمی و عدم محکومیت احمدی‌نژاد قبل از انتخابات، دامنه‌اش به پس از انتخابات و با شخص رهبری کشیده شد. هاشمی نباید انتظار می‌داشت که با آن نامه غیرمودبانه، رهبر بیاید و تازه برایش به به و چه چه کند، آن نامه هاشمی یکی از اشتباهات استراتژیک وی بود که در تاریخ به عنوان مبدا سقوط احتمالی هاشمی ثبت خواهد شد. اگر وی با احمدی‌نژاد مشکل داشت، دلیلی نداشت تا رهبری را آن‌گونه مورد خطاب و عتاب قرار دهد و باید مشکلش را با خود او طوری حل می‌کرد. وی در نامه‌اش از سکوت رهبری ناخرسند بود و شاید حالا با سکوت خود می‌خواهد تلافی کند، شاید وی حالا منتظر است که رهبری مستقیما برود و از او دل‌جویی کند. کنایه‌های هاشمی چه در آن نامه و چه در خطبه‌ها، غیرمستقیم متوجه رهبری بود. معنای منفی و صریح‌ترش این ‌شود: رهبری شما از نظر من مشکل دارد و محل انتقاد است! بدبینانه‌اش این می‌شود: شما توانایی ایجاد اجماع و وحدت در بین آحاد جامعه و نخبگان را ندارید، شما مقبولیت لازم را ندارید، شما بلد نیستید خوب رهبری کنید، پس یا کنار بکشید یا به شورای رهبری تن دهید! البته بماند که خود جناب هاشمی حتی توانایی ایجاد اجماع و وحدت و مدیریت خطبه‌های نمازجمعه را نداشت و استرس و اضطراب از لحن کلام و حرکاتش می‌بارید و هرج و مرج و ناآرامی بی‌سابقه‌ای نمازجمعه را فرا گرفته بود. بیش از این دوست ندارم در این حرف‌ها توقف کنم، تحلیل تحرکات هاشمی و جناحی که فعلا در پشت او سنگر گرفته و اهداف ایشان و رویکرد ایشان نسبت به ولایت و ولی فقیه فعلا بماند. آینده از نظر من که خیلی روشن است.



  • کلمات کلیدی : سیاسی
  • نوشته شده در  دوشنبه 88/4/29ساعت  7:43 صبح  توسط  
      نظرات دیگران()

    مَّا کاَنَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلىَ‏ مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتىَ‏ یَمِیزَ الخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّب


    سامراء و ما ادریک ما سامراء! صفر 1430، اسفند 1378

    به بهانه احمدی نژاد، رهبر احمدی‌نژاد را می‌زنند؛ به بهانه جمهوریت، اسلامیت را زیر سوال می‌برند؛ به بهانه قانون‌مداری، ولی فقیه را محدود می‌خواهند؛ همه‌اش شده بهانه‌گیری! مثل کودکان که مرتب بهانه می‌گیرنند، مثل بنی اسرائیل که مرتب ایراد می‌گرفتند. خوب صاف و پوس‏کنده بگویید مشکلتان (دردتان) چیست!؟ آن‌طرف آبی‌هایشان رک‌تر و شفاف‌تر حرف‌شان را می‌زنند. رهبر اسمی می‌خواهند و نه رسمی؛ شیر بی یال و دم و اشکم می‌خواهند؛ ملکه بریتانیا را دیده و خوششان آمده، رهبر جمهوری اسلامی را هم مثل آن بانو سمبلیک و تشریفاتی می‌خواهند. غافل از آن‌که رهبر و پادشاه اسمشان رویشان است، رهبر ره‌بری می‏کند و پادشاه پادشاهی، ملکه هم که کارش مشخص است! فکر نمی‌کنم فهم این مطلب خیلی سخت باشد!

    یک دسته‌شان از اساس ولایت فقیه و مردم‌سالاری دینی و این حرف‌ها را اصلا قبول ندارند، چه برسد به این‌که التزام عملی هم داشته باشند. دسته دیگر که مثلا قبول دارند و اعتقاد، التزامشان ضعیف است و یا این‌که ولی فقیه بعد از امام را قبول ندارند و در امام توقف کردند. نمی‌دانم دسته سوم یعنی معتقد و ملتزم هنوز بینشان پیدا می‌شود یا که خیر؟ اگر پیدا شود که دیگر جزو ایشان نیست اصلا!

    فکر می‌کنم شرایط روی پرده کاملا واضح و آشکار است، متوجه شدن جریانات و مواضع چندان سخت نیست، شرایطی نیست که بگویی حق و باطل با هم آمیخته شده و قابل تشخیص نیستند. یا این‌که به ولایت فقیه و حاکم اسلامی اعتقاد دارید یا ندارید، اگر اعتقاد دارید تکلیف مشخص است. درد آقایان دیگر نه احمدی‌نژاد و راست و روحانیت و... است، بل‌که دردشان رهبر ایشان است، این‌بار می خواهند ستون خیمه را کاملا بیاندازند، می‌دانند که اگر این ستون بیافتد دیگر کار تمام است.

    من خودم از آن‌دست افرادم که در شرایط هرج و مرج سیاسی و فتنه آمیز تمایل دارم مثل همان شتر دو ساله باشم، نه سواری می‌دهم نه دوشیده می‌شوم! اکنون هم معتقدم شرایط «فتنه» حاکم است، اما نه فتنه به معنای آشفتگی و عدم تشخیص حق و باطل، «فتنه» به معنای امتحان، اکنون باید امتحان پس داد، اکنون باید تشخیص داد و موضع گرفت، فایده‌ای ندارد که آب‌ها از آسیاب افتد و تازه سر از لانه بیرون آوریم و بگوییم حق با فلانی و بهمانی بود. زمان زمان شتر دوساله نیست، بل‌که زمان اسب جنگی بودن است.

    راستش تعجب می‌کنم از برخی دوستان که تا قبل از انتخابات، شب و روز نداشتند در دفاع از احمدی‌نژاد و زرت و زرت مطلب می‌نوشتند و حالا بعد از انتخابات فکر کرده‌اند کار دیگر تمام شد! یا خیلی مشغول حوادث خیابانی هستند و نمی‌توانند اوضاع را تحلیل کنند، یا خیلی درگیر این دعواهای بی‌خود من بگو تو بگویی شده‌اند و از اصل قضیه غافل! آقا جان ول کنید این نامه‌نگاری‌ها و بحث و جدل‌ها و کی زد و کی خوردها را! اصلا یک عده خوششان می‌آید که ما را بازی دهند که دعوا و مشکل سر همین انتخابات و شمارش آرا و تقلب و این‌ حرف‌هاست. ما که خوب می‌دانیم مشکل‌شان این چیزها نیست. حواستان باشد بازی نخورید. دعوا سر اسلامیت نظام و ولایت فقیه و اختیارات ولی فقیه است. اکنون است که باید پای این اصول ایستادگی کرد، فروع را رها کنید برای وقت دگر. نه مشکل آن‌ها احمدی‌نژاد است و نه مشکل ما میرحسین؛ بحث بحث افراد نیست، این جریان‌ها هستند که باید شناسایی شوند. این میرحسینی هم که من دیدم، تا خود امام به خوابش نیاید و دو تا لیچار بارش نکند، از خر شیطان پایین بیا نیست. فتأمل.

    حاشیةالتحریر:

    1. از نامه آیت الله حائری شیرازی(+) و حجةالاسلام و المسلمین صادقی رشاد(+) به آقاسیدعلی خیلی لذت بردم. بخوانیدشان.

    2. فکر می‌کنم این وبلاگ با این روند و مشخصات مستعار و پنهانی برای برخی حرف‏ها کم اثر شده، یک وقت‏هایی دوست دارم بزنم بیرون و... نظر شما چیست؟



  • کلمات کلیدی : سیاسی
  • نوشته شده در  جمعه 88/4/5ساعت  7:56 عصر  توسط  
      نظرات دیگران()

    هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَةَ فی‏ قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ لِیَزْدادُوا إیماناً مَعَ إیمانِهِم

    هر بحران علاوه بر تهدیداتی که به هم‌راه دارد یک‏سری فرصت‌های پنهان هم در کنار خود دارد. اگر بخواهیم خیلی بدبین باشیم و شرایط سیاسی کنونی را بحرانی بدانیم –که نیست- باید از سطح تهدیدات خارج شده و فرصت‌ها را شناسایی کرده و از آن‌ها بهره جوییم. کافی است یک مقدار زاویه دید را تغییر داده و به جای نیمه خالی، نیمه پر لیوان را بنگیریم. و حالا فرصت‌های حوادث اخیر از دید حقیر:

    یکم: همان حُسنی که رهبر فرزانه انقلاب در باب مناظرات فرمودند اما به‏صورت کلی‏تر. شرایط سیاسی کشور روز به روز به سمت شفافیت بیش‌تر گام بر می‌دارد. افراد خیلی راحت درون خود را علنی می‌کنند و منویات درونی خود را افشا می‌کنند. هر چقدر هم بخواهند جانب احتیاط را رعایت کنند، باز هم مشخص می‌شود که کدام طرفی هستند. حالا حسن این شفافیت چیست؟ حسنش این است که دیگر کسی زیر نقاب پنهان نمی‌شود، افراد خودشان را رو می‌کنند، کسی نمی‌تواند به نفاق و تذبذب و تلوّن چنگ زند. بین حق و باطل خِلط نمی‏شود. اصولا نفاق در شرایط آرام و بی‌حادثه بیش‌تر شکل می‌گیرد تا شرایط بحرانی. اگر شرایط بحرانی شد آنوقت است که افراد مجبورند موضع بگیرند و راه خود را نشان دهند. تا همین حالا برخی‌ها خوب درون خود را رو کردند، از امروز و بعد از اتمام حجت رهبری در نمازجمعه منتظر باشید تا بیش‌تر خود را نشان دهند. وقتی سخن از ولایت فقیه است، یعنی هم اعتقاد و هم التزام، هم در عقیده قبول داشته باشید و هم عملا التزام داشته باشید. از حالا به بعد آشکار می‌شود چه کسانی اساسا ولایت فقیه را قبول نداشته و ندارند، چه کسانی قبول داشته ولی التزام ندارند، و چه کسانی ولی فقیه بعد از امام را قبول ندارند.

    محور اسلامیت نظام «ولایت فقیه» است، برخی ولایت فقیه را تزیینی و نمادین می‌خواهند، متعاقبا اسلامیت هم فقط در حد ظاهر باشد، در حالی‌که ظاهر و قالب نظام ما «جمهوری» و باطن و محتوایش «اسلامی» است. برخی تمایل زیادی به‌ جابه‌جایی کارکرد این‌ دو دارند.

    دوم: هر نظام سیاسی‌ای به‌خصوص از نوع اعتقادی‌اش نیاز به درمان پیدا می‌کند، چرا که از آفت بیماری در امان نیست. حالا این درمان گاهی ممکن است سرپایی باشد و گاهی ممکن است به جراحی منجر شود. فکر کنم واضح است که نظام اکنون درحال یک جراحی سخت است. منظور از جراحی در این قسمت اصلاح افراد نیست، بل‌که اصلاح روش‌ها، الگوها، ساختارها و مناسبات است. طبیعتا این جراحی با یک سری درد که همان مخالفت‌ها و اعتراض‌هاست هم‌راه خواهد بود اما ان‌شاءالله آخرش ختم به‌خیر و بهبودی است.

    سوم: هر نظام سیاسی‌ای باز هم از نوع اعتقادی‌اش پس از مدتی دچار ریزش و رویش نیروها خواهد شد. از اول انقلاب اگر حساب کنید ریزش نیروها بسیار بوده، اما رویش کم بوده، چرا که شاید فرصت رویش نبوده یا داده نشده. اکنون برخی از افراد به شدت از دست جناب میرحسین موسوی شاکی هستند و وی را مسبب اصلی حوادث اخیر می‌دانند. اما حقیر به دیده منفی به وی نمی‌نگرم –علی‌رغم این‌که تحرکاتش را نمی‌پسندم و قبول ندارم-. من اتفاقا این خروج از انزوای مهندس موسوی را به سود کلیت نظام می‌دانم. تحلیل مفصلش بماند، اما در همین حد بگویم که وی باعث شد صحنه از دست نیروهای سکولار و لیبرال‌ و دمکرات‌های مسلمان خارج گردد و نظام هم اکنون به راحتی می‌تواند برخی از ایشان را که در هشت سال اصلاحات به داخل سیستم نفوذ کرده و یا قبل از آن دچار استحاله شده بودند، از درون خود پالایش و تصفیه کند. میرحسین به زعم برخی صحنه گردان بود و پشت صحنه دست دیگران بود، نظام هم از این فرصت می‌تواند بهترین بهره را برده و قاطعانه با پشت صحنه برخورد کند.

    مردمی که این‌روزها به نفع میرحسین به خیابان‌ها می‌آیند را نمی‌توان در جرگه ضدانقلاب یادداشت کرد، همین مردمان نیز در صورت مدیریت و خط دهی صحیح در شرایط دیگری می‌توانند به نظام و کشورشان خدمت کنند، همان‌طور که اگر در بیست و دوم خرداد حاضر نبودند مشارکت کمتر از سی میلیون می‌شد. مهم این است که طرد و سرکوب نشده و بل‌که درست شناسایی و هدایت شوند. پس، از این به بعد خود جناب موسوی باید این مسولیت خطیر را به عهده گیرد.

    چهارم: عدم همراهی شهرهای بزرگ با پایتخت در حوادث اخیر جای شکر داشت. وضعیت پیچیده سیاسی اجتماعی و فرهنگی پایتخت باز هم خود را نمایان ساخت و زنگ خطر باز به صدا درآمد. مسولین امر دیگر باید به فکر یک چاره اساسی باشند. رها کردن پایتخت به حال خود، بعدها شاید خسارات جبران‌ناپذیرتری را وارد سازد.

    در مورد تهدیدهای سیاسی امنیتی حوادث اخیر هم می‌شود مواردی را ذکر کرد، که فعلا محل بحث نیست.



  • کلمات کلیدی : سیاسی
  • نوشته شده در  شنبه 88/3/30ساعت  11:31 صبح  توسط  
      نظرات دیگران()

       1   2      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    والسلام!
    [عناوین آرشیوشده]