أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون
خدا را شکر که ما را به نعمت ولایت منعوم ساخت، خدا را شکر که در زمانه وانفسای غیبتِ «ولی اعظمش» طعم ولایت را به ما چشاند و ما را از نسیم جانبخش ولایت محروم نساخت. شک نداریم که امام غائب از نظر، بسان خورشید در پس ابری میباشند که دیده نمیشوند، اما فیوضاتشان جاری و ساری است.
نعمت رهبری و ولایت فقیه پس از قرنها به ما در این عصر عطا گردیده تا ما را از فلاکت سالها استعمار و استثمار و استبداد و استحمار رهایی بخشد. قدر این نعمت را بدانیم و کفرانش نکنیم، حتی اگر خارج از دایره اسلام و تشیع باشیم، باز هم ولایت فقیه چتری است برای حمایت از همه ما. به صرف اختلاف نظر و انتقاد و مشکل شخصی و... تبر برنداریم تا ریشه را بزنیم، این ریشه اگر بخشکد همه ما نیز خواهیم خشکید، هویت و عزت ما با این ریشه تثبیت میگردد، اصالت ما در این ریشه است. ریشه ما در حکومتهای جابرانه و آمرانه و سلطانی نیست، ریشه ما در کپیهای ناقص و ترجمهای از حکومتهای لیبرال دمکرات مدرن نیست، ریشه ما در نظامهای بیهویت مادی نیست. ریشه ما در حکومتی است که ضامن استقلال و آزادی ماست، ریشه ما در حکومتی است که مانند شجره طیبه اصلش ثابت و فرعش در آسمانها باشد.
آنچه دیروز باز هم از کلام رهبری جاری و ساری شد سکینهای بود مجدد بر روح و قلب و عقل خواص و نخبگان و توده مردم. این آرامش و سکینه جز با ارتباط و اتصال به یک منبع لایزال و مستحکم حاصل نمیشود. سکینهای همچون سکینه و آرامشی که در نماز ایشان وجود دارد؛ غنیمت بشمریم این آرامش را. کلام ایشان نکات بسیار مهمی را در خود داشت، شاید حتی مهمتر از خطبههایشان. هیچگاه خود را نسبت به ایشان تا این حد پیرو و دوست نمیدیدم، پیروی و دوستیای که فقط منشأ قلبی و دلی ندارد، بلکه معرفتی را در ورای این پیروی و دوستی مییابم، این پیروی است که باعث نجات و سربلندی ما در این فتنه و امتحان سخت خواهد شد. خداوند سبحان سایه ایشان را بر سر ما مستدام دارد.
روی سخن ایشان اینبار نه با مردم، چرا که ایشان وظیفه خود را به نحو احسن انجام دادند، بلکه با نخبگان و به تعبیری خواص جامعه بود. جالب اینجاست که ایشان در این بیانات حتی یکبار هم کلمه «وحدت» را بهکار نبردند و این بدان معنی است که وحدت با هر ضرب و زوری قابل قبول نیست، کوتاه آمدن از اصول به بهانه وحدت قابل قبول نیست، اکنون دوران «علوی» حکومت آغاز گشته و باید سره از ناسره جدا گردد، باید مرز حق و باطل آشکار شود. ایشان از تربیت عقلانی و اخلاقی و قانونی نام بردند، چیزی که برخی از نخبگان امروز ما سخت بدان محتاجند. مهمترین بخش سیاسی حرفهای ایشان نیز آن چند پاراگراف آخر است که هشداری جدی برای برخی حضرات بود. سخنان ایشان به حدی جامع و پرمحتوا بود که دلم نیامد تنها فرازهایی را ذکر کنم؛ متن کاملاش را کپی کردم و برخی عبارات را پررنگ کردم. ضمنا پست قبلی نیز تکمیل شد(+).
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
تبریک عرض میکنیم این عید بزرگ را که عیدى است براى همهى بشریت؛ و نه فقط براى امت اسلام. و امیدواریم خداوند این عید را بر شما حضار محترم و میهمانان گرامى و ملت عزیز ایران و همهى ملتهاى مسلمان و سراسر بشریت مبارک فرماید.
مسئلهى بعثت نبى مکرم که زبانهاى قاصر و ذهنهاى کوتاه ما دربارهى آن مطالب زیادى گفته است - و همه گفتهاند - در واقع یک عرصهى عظیمى است که به این زودىها بیان ابعاد این حادثهى بزرگ میسر نخواهد بود. هرچه زمان به جلو میرود و بشر با تجربههاى گوناگون، نواقص زندگى خود را، آسیبهاى خود را بیشتر ادراک میکند، ابعاد گوناگون و بعثت نبى مکرم بیشتر خود را نشان میدهد. این بعثت در واقع دعوت مردم به عرصهى تربیت عقلانى و تربیت اخلاقى و تربیت قانونى بود. اینها چیزهائى است که زندگىِ آسوده و رو به تکامل انسان به آنها نیازمند است.
در درجهى اول، تربیت عقلانى است. یعنى نیروى خرد انسانى را استخراج کردن، آن را بر تفکرات و اعمال انسانْ حاکم قرار دادن، مشعل خرد انسانى را به دست انسان سپردن، تا راه را با این مشعل تشخیص بدهد و قادر بر طى کردن آن راه باشد؛ این اولین مسئله است؛ و مهمترین مسئله هم همین است. علاوه بر اینکه در درجهى اول در بعثت پیغمبر، مسئلهى عقل مطرح شده است، مسئلهى دانائى مطرح شده است، در سرتاسر قرآن و تعالیم غیر قرآنىِ پیغمبر هم، هرچه شما نگاه میکنید، مىبینید تکیهى بر عقل و خرد و تأمل و تدبر و تفکر و این گونه تعبیرات است؛ حتّى در روز قیامت از زبان مجرمان، قرآن میفرماید: «لو کنّا نسمع او نعقل ما کنّا فى اصحاب السّعیر»؛(1) علت اینکه ما دچار آتش دوزخ شدیم، این است که به عقل خود، به خرد خود مراجعه نکردیم، گوش نکردیم، دل ندادیم؛ لذا امروز که روز قیامت است، به این سرنوشت ابدى تلخ مبتلا شدیم.
در کارنامهى همهى پیغمبران، در زندگى همهى پیغمبران - این مخصوص پیغمبر خاتم هم نیست - دعوت به عقل در درجهى اول است. البته در اسلام این قویتر و روشنتر و واضحتر است. لذا امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در علت بعثت انبیاء میفرماید: «لیستأدوهم میثاق فطرته» تا به اینجا که: «و یثیروا لهم دفائن العقول»؛(2) گنجینههاى عقل را، خرد را استخراج کنند. این گنجینهى خرد در دل من و شما هست. اشکال کار ما این است که مثل آن انسانى هستیم که بر روى گنجى خوابیده است، از آن خبر ندارد و از آن بهره نمیبرد و از گرسنگى میمیرد. وضع ما اینجور است. به عقل وقتى مراجعه نمیکنیم، عقل را حَکم وقتى قرار نمیدهیم، عقل را تربیت وقتى نمیکنیم، زمام نفس را به دست عقل وقتى نمىسپریم، وضع ما همین است.
این گنجینه در اختیار ما هست، اما از آن استفاده نمیکنیم. آن وقت از بىعقلى و از جهل و عوارض فراوان آن دچار مشکلات فراوان زندگى در دنیا و در آخرت میشویم. لذا در حدیثى نبى مکرم اسلام (صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم) فرمود: «انّ العقل عقال من الجهل»؛ عقل عقال جهل است. عقال آن ریسمانى است که به پاى حیوان - شتر یا غیر شتر - میبندند که حرکت نکند، قابل کنترل باشد. میفرماید عقل عقال جهل است؛ این پاىبندى است که مانع میشود از اینکه انسان با جهالت حرکت کند. بعد میفرماید: «و النّفس کمثل اخبث الدّواب»؛ نفس انسان مثل شرورترین حیوانات است؛ مثل شرورترین چهارپایان است؛ نفس این است. «فان لم تعقل حارت»؛(3) وقتى این نفس را عقال نکردید، مهار نکردید، کنترلش را در دست نگرفتید، سرگردان میشود؛ مثل حیوان وحشىاى که نمیداند کجا میرود، سرگردان میشود؛ با این سرگردانى است که مشکلات به وجود مىآید براى انسان در زندگى شخصى خود، در زندگى اجتماعى خود و براى یک جامعهى انسانى. عقل این است.
اولین کار پیامبر مکرم اثارهى(4) عقل است، برشوراندن قدرت تفکر است؛ قدرت تفکر را در یک جامعه تقویت کردن. این، حلال مشکلات است. عقل است که انسان را به دین راهبرد میدهد، انسان را به دین میکشاند. عقل است که انسان را در مقابل خدا به عبودیت وادار میکند. عقل است که انسان را از اعمال سفیهانه و جهالتآمیز و دلدادن به دنیا باز میدارد؛ عقل این است. لذا اولْکار این است که تقویت نیروى عقل و خرد در جامعه انجام بگیرد؛ تکلیف ما هم این است.
ما هم در جامعهى اسلامى، امروز که خواستهایم نمونهاى باشد از جامعهى اسلامى پیامبر مکرم، با همهى ضعفهاى ما، با همهى حقارتهائى که در ماها هست، در قبال آن عظمت بىنظیر پیامبر، اینجور حرکت کردیم، اینجور خواستیم که نمونهاى از آن درست کنیم. در این جامعه هم باید عقل معیار باشد، ملاک باشد.
تربیت دوم، تربیت اخلاقى است که: «بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق»؛(5) مکرمتهاى اخلاقى، فضیلتهاى اخلاقى را در میان مردم کامل کند. اخلاق آن هواى لطیفى است که در جامعهى بشرى اگر وجود داشت، انسانها میتوانند با تنفس او زندگى سالمى داشته باشند. اخلاق که نبود، بىاخلاقى وقتى حاکم شد، حرصها، هواى نفسها، جهالتها، دنیاطلبىها، بغضهاى شخصى، حسادتها، بخلها، سوءظن به یکدیگر وارد شد - وقتى این رذائل اخلاقى به میان آمد - زندگى سخت خواهد شد؛ فضا تنگ خواهد شد؛ قدرت تنفس سالم از انسان گرفته خواهد شد. لذا در قرآن کریم در چند جا - «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة»(6) - تزکیه که همان رشد اخلاقى دادن است، جلوتر از تعلیم آمده است. در همین روایت هم که راجع به عقل از پیغمبر اکرم عرض کردیم - بعد که عقل را بیان میکند - میفرماید که آن وقت از عقل، حلم به وجود آمد؛ از حلم، علم به وجود آمد. ترتیب این مسائل را انسان توجه کند: عقل، اول حلم را به وجود مىآورد؛ حالت بردبارى را، حالت تحمل را. این حالت بردبارى وقتى بود، زمینه براى آموختن دانش، افزودن بر معلومات خود - شخص و جامعه - فراهم خواهد آمد؛ یعنى علم در مرتبهى بعد از حلم است. حلم، اخلاق است. در آیهى قرآن هم «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة»، تزکیه را جلوتر مىآورد. این، تربیت اخلاقى است. امروز ما نهایت نیاز را به این تربیت اخلاقى داریم؛ هم ما مردم ایران، جامعهى اسلامى در این محدودهى جغرافیائى، هم در همهى دنیاى اسلام؛ امت بزرگ اسلامى، جوامع مسلمان. اینها نیازهاى اول ماست.
بعد به دنبال آن تربیت قانونى است، انضباط قانونى. اولْعامل به همهى احکام اسلام، خودِ شخص نبى مکرم اسلام بود. از قول امالمؤمنین عایشه نقل شده است که سؤال کردند راجع به پیغمبر - اخلاق پیغمبر، رفتار پیغمبر - گفت: «کان خلقه القرآن»؛(7) اخلاق او، رفتار او، زندگى او، تجسم قرآن بود. یعنى چیزى نبود که به او امر کند، خود او از آن غافل بماند. اینها همهاش براى ما درس است؛ اینها همه درس است. نه اینکه ما آن عظمت را با حقارتهاى خودمان بخواهیم مقایسه کنیم، آنجا قله است، ما در دامنهها داریم حرکت میکنیم؛ اما به سمت قله حرکت میکنیم؛ شاخص آنجاست، معیار آنجاست.
میدان زندگى هم میدان آزمایش است. ملت ایران این آزمایشهاى دشوار را پشت سر گذاشت که به این عزت رسید. تا وقتى به اسم «لا اله الّا اللَّه» و تلفظ محض به «لا اله الّا اللَّه» و احیاناً به ذهنیت «لا اله الّا اللَّه» اکتفا کرده بودیم، اسیر پنجهى طاغوت بودیم. آن وقتى که وارد عمل شدیم، میدان عملىِ «لا اله الّا اللَّه» را شناختیم و پا در آن گذاشتیم، شدیم ملت مسلمان و خداى متعال آن عزت را، آن قدرت را، آن هویت برجسته و درخشان را به ما ملت ایران بخشید. ما اگر قدم بگذاریم، خداى متعال پاسخ میدهد؛ سریعالاجابه است.
در انقلاب، در دفاع مقدس، در آزمونهاى گوناگونِ این سى سال، ملت ما خوب امتحان دادند. به همان مقدارى هم که کار کردیم، به همان مقدارى هم که حرکت کردیم، خداى متعال دستاورد داد. البته دستاوردها خیلى بزرگ است: «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها».(8) ده برابر تلاش ما، خداى متعال به ما داد. ما کجا بودیم در دوران طاغوت در بین امت اسلام و در بین ملل عالم؟ منزوى، گمنام، فراموش شده، در درون خود بدون حساسیتهاى لازم، بدون آن شجاعتها، بدون آن همتهائى که یک ملت را به جهتش وادار میکند؛ اینجورى بودیم. امروز جوان ما، دانشمند ما، عالم ما، صنعتگر ما، کشاورز ما، آحاد مردم ما، آرزوهاى بزرگ دارند، در راه آن آرزوها حرکت میکنند و نتیجهاش را هم دارید مىبینید. بزرگترین قدرتهاى دنیا، شعار خودشان را قرار دادهاند مقابلهى با جمهورى اسلامى! خیال میکنند ملت ایران را با این کار دارند ارعاب میکنند، تهدید میکنند؛ نمیدانند که ملت ایران احساس هویت میکند که مىبیند مادىترین و خبیثترین قدرتهاى مادى عالم، مانع خودش را ملت ایران مىبیند براى رسیدن به اهداف شومى که دارد؛ این چیز کمى نیست. میگویند میخواهیم ما در خاورمیانه چنین کنیم، چنان کنیم و ده برابر این از اهداف شومشان را هم نمیگویند؛ ملت ایران مانع است؛ ملت جمهورى اسلامى مانع است. این نشاندهندهى عظمت این ملت است، عظمت این نظام است؛ عظمت این دولت است که توانسته مانع بشود از اینکه مستکبران عالم بتوانند - حداقل در یک حوزهى مشخصى از جغرافیاى عالم - به اهداف خودشان برسند. این را ملت ایران با حرکت در عرصهى احکام دین به دست آورد.
پیغمبر خود عامل بود؛ «آمن الرّسول بما انزل الیه من ربّه»،(9) و مؤمنون هم دنبال سر پیغمبر. او عامل است، مردم هم به عمل او نگاه میکنند، راه را پیدا میکنند. و نقش بزرگان جامعه، نقش رهبران جامعه، نقش نخبگان جامعه این است. به حرف نباید اکتفا کنیم. در جمع شما بسیارى از مسئولین کشور هستید، هر کدامى میتوانید از لحاظ عمل، از لحاظ الگو شدن براى افرادى که به شما نگاه میکنند، یک اسوه باشید.
ملت ما ملت خوبى است، ملت بزرگى است، ملت وفادارى است، ملت باگذشتى است. نمونههایش را در طول مدت این سى سال مشاهده کردهایم؛ در همین قضایاى اخیر، در این انتخابات و حوادثى که بعد از انتخابات به وجود آوردند، نقش ملت را شما مشاهده کردید. سلائق مختلفى در عرصهى زندگى اجتماعى در میان ملت وجود دارد؛ حرفشان را میزنند، هرکدام نظرشان را بیان میکنند؛ اما آنجائى که احساس میکنند که پاى دشمنى با نظام در میان است، آنجائى که احساس میکنند دستى دارد حرکتى را براى ضربه زدن به نظام اداره میکند، مدیریت میکند، مردم از آنها کناره میگیرند؛ ولو او همان شعارى را بدهد که این آحاد مردم به آن شعار معتقد هم باشند؛ مىبینند که او بدخواه است، خودشان را کنار میکشانند. این مسئلهى مهمى است.
در حوادث این روزها - ما در این سى سال روزى نبود که تجربهاى نیندوزیم، مطلبى یاد نگیریم - خیلى چیزها یاد گرفتیم، خیلى چیزها فهمیدیم؛ براى ملت ما تجربه شد؛ همه فهمیدند که در آن وقتى که ملت در عین استقرار و آرامش و ثبات یک حرکت بزرگ را انجام میدهد، نباید غافل بماند از دشمنى دشمنانى که دارند برایش نقشه میکشند. همه گفتند یک انتخابات چهل میلیونى، یک عظمت بىنظیر از اول انقلاب تا حالا، حضور مردم در صحنه بعد از سى سال، قدرت جذب مردم و به صحنه آوردن مردم براى نظام؛ این یک عظمت بود؛ نباید غفلت کنند؛ همه فهمیدند که در چنین وضعیتى نباید غفلت کنند که دشمن کمین گرفته است؛ مراقب است. حالا تا گفته میشود دشمن خارجى، فوراً خارجىها با چهرهى حقبهجانب مىآیند که نه، نه، ما دخالتى نداریم، ما کارى نکردیم. این بىحیائى است؛ همه مىبینند. حالا آن کارى که دستگاههاى اطلاعاتى و دیگران کشف میکنند و دخالتها را میدانند، آن به کنار؛ آن چیزى که همه دارند مشاهده میکنند، نقش رسانههاست که مهمترین نقش را در این چند ده سال اخیر، رسانهها در تحولات ملتها داشتهاند.
من یک وقتى، چند سال قبل از این به عنوان هشدار، اینجا گفتم که رسانهها و دستگاههاى تبلیغاتى و اطلاعاتىِ وابستهى به استکبار، میداندارترین عناصر دشمنان استقلال ملتها براى به آشوب کشیدن ملتها هستند؛ براى اینکه اینها را از مسیرى که دارند حرکت میکنند، منصرف کنند. و چند تا کشور را مثال زدم. خوب، امروز نسبت به آن چند سال قبل که ما این حرف را زدیم، وسائل ارتباطاتى خیلى گستردهتر، وسیعتر، همگانىتر و متنوعتر شده است. دشمنان دارند کار میکنند، آن وقت میگویند ما هیچ کارى نمیکنیم! ما هیچ اقدامى نمیکنیم! دستورالعملهایشان براى گروههاى غافل و نادانِ اغتشاشگر توى رسانههاى خودشان به طور علنى دارد پخش میشود: اینجورى با پلیس درگیر بشوید؛ اینجورى علیه بسیج حرف بزنید؛ اینجورى توى خیابان اغتشاش ایجاد کنید؛ اینجورى تخریب کنید؛ اینجورى آتش بزنید؛ اینها دخالت نیست؟ از این دخالت واضحتر؟ علنىتر؟ این را مردم ما به چشم دیدند. اینها براى ملت ما تجربه است. اشتباه است اگر کسى خیال کند که یک گروه معدود، آن هم در تهران، فرض بفرمائید به ظرف زبالهى شهردارى تعرض میکند - زورش به او میرسد - یا فرض کنید به اموال مردم - به موتورسیکلتشان، به ماشینشان، به بانکشان، به دکانشان - تعرض میکند، این مردمند؛ نه، مردم نیستند. بله، بلندگوى استکبارى وقتى میخواهد از اینها حمایت کند، میگوید مردم. اینها مردمند؟! مردم آن میلیونهائى هستند که تا این اغتشاشگران را، این مفسدین را در صحنه مىبینند، کنار میکشند و آنها را با نفرت نگاه میکنند؛ برهمزنندگان امنیت عمومى را، آرامش اجتماعى را با انزجار نگاه میکنند.
هر کسى امروز جامعه را به سمت اغتشاش و ناامنى سوق بدهد، از نظر عامهى ملت ایران انسان منفورى است؛ هر که میخواهد باشد. هر هدفى را که این ملت بخواهد به آن برسد، در سایهى آرامش و امنیت خواهد رسید. وقتى امنیت بود، تحصیل هم هست، علم هم هست، پیشرفت هم هست، صنعت هم هست، ثروت هم هست، آسایش گوناگون هم هست، عبادت هم هست؛ دنیا و آخرت در سایهى امنیت وجود دارد. وقتى ناامنى ایجاد شد، همهى اینها مخدوش میشود. به هم زدن امنیت یک ملت بزرگترین گناهى است که ممکن است کسى مرتکب بشود. این را البته آن کسى که مأمور است، مزدور است، او که حرف گوش نمیکند؛ خطاب ما به او نیست؛ خطاب ما به نخبگان است. آحاد ملت هم هوشیارند؛ نخبگان ما هوشیار باشند.
نخبگان بدانند هر حرفى، هر اقدامى، هر تحلیلى که به آنها کمک بکند، این حرکت در مسیر خلاف ملت است. همهى ما خیلى باید مراقب باشیم؛ خیلى باید مراقب باشیم: مراقب حرف زدن، مراقب موضعگیرى کردن، مراقب گفتنها، مراقب نگفتنها. یک چیزهائى را باید گفت؛ اگر نگفتیم، به آن وظیفه عمل نکردهایم. یک چیزهائى را باید بر زبان نیاورد، باید نگفت؛ اگر گفتیم، برخلاف وظیفه عمل کردهایم. نخبگان سر جلسهى امتحانند؛ امتحان عظیمى است. در این امتحان، مردود شدن، رفوزه شدن، فقط این نیست که ما یک سال عقب بیفتیم؛ سقوط است. اگر بخواهیم به این معنا دچار نشویم، راهش این است که خرد را، که انسان را به عبودیت دعوت میکند، معیار و ملاک قرار بدهیم؛ شاخص قرار بدهیم.
عقل، این سیاسیبازىها و سیاسىکارىهاى متعارف نیست؛ اینها خلاف عقل است. «العقل ما عبد به الرّحمن و اکتسب به الجنان»؛(10) عقل این است که انسان را به راه راست هدایت میکند. اشتباه میکنند آن کسانى که خیال میکنند با سیاسىکارى، عقلائى عمل میکنند؛ نه، عقل آن چیزى است که راه عبادت خدا را هموار میکند. شاخصش هم براى ما، بین خودمان و خدا، این است که نگاه کنیم ببینیم در بیان این حرف اخلاص داریم یا نه؟ به فکر خدائیم یا نه؟ من دارم براى خاطر خدا، رضاى خدا حرف میزنم یا براى خاطر جلب توجه شما دارم حرف میزنم؟ براى خاطر خداست یا براى خاطر دل مستمع و غیر مستمع است؟ معیارش این است. به خودمان مراجعه کنیم؛ اقضى القضات نسبت به انسان، خودِ انسان است. خودمان را فریب ندهیم؛ بفهمیم چه کار میکنیم؛ بفهمیم چه میگوئیم؛ چه حرکتى میکنیم.
راه را براى ما باز کردهاند. مبعث را باید با این دید نگاه کرد. مبعث فقط یک جشن نیست که جشن بگیریم و کف بزنیم و شیرینى بخوریم و پخش کنیم و شادى کنیم؛ این نیست. مبعث یک مقطع است؛ یک عید است. عید یعنى آن مقطعى که انسان را به حقیقتى متوجه میکند. یک عید است؛ ما نگاه کنیم به مبعث، نگاه کنیم به پیغمبر، نگاه کنیم به آن مجاهدتهاى عظیم، بعد نگاه کنیم به آن تأثیر شگرف؛ ده سال - ده سال در عمر یک ملت مثل یک لحظه است - در این ده سال این مرد عظیم، این عظیم العظماء چه کرد! کجا میشود هیچ ده سالى را با آن ده سال مبارکى که پیغمبر اکرم حکومت کرده است، مقایسه کرد! چه حرکتى در تاریخ بشر به وجود آورد؛ چه طوفانى به پا کرد؛ چه ساحل امنى را در وراى آن طوفان به بشر نشان داد و چگونه راه را نشان داد! شصت و سه سال هم عمر کرد. ما حالا با عمرهاى طولانى، با این حرکتهاى کودکانه و بچگانه میخواهیم آن راه را - حالا تا هر جائى که بشود - پیش برویم. وقتى آنجور حرکتى با آن اخلاص، با آن مجاهدت، با آن هدایت ربانى انجام میگیرد، نتیجهاش همان چیزى است که بر ده سال حکومت پیغمبر مترتب شد و آن عظمت را به وجود آورد.
پروردگارا! ما را بیدار کن؛ دلهاى ما را با حقائق اسلام بیش از پیش آشنا بفرما. پروردگارا! ملت ایران را در این راه رشید و استوارى که در پیش گرفتهاند، کمک بفرما. پروردگارا! قلب مقدس ولىعصر را از ما راضى و خشنود کن.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه
1) ملک: 10
2) نهج البلاغه، خطبهى اول
3) تحف العقول، ص 15
4) تحریک کردن
5) مجمع البیان، ج 10، ص 500
6) آل عمران: 164، جمعه: 2
7) شرح نهج البلاغهى ابن ابى الحدید، ج 6، ص 340
8) انعام: 160
9) بقره: 285
10) کافى، ج 1، ص 11