عَمَّ یَتَسَاءلُونَ «1» عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ «2»...وَیَقُولُ الْکَافِرُ یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَابًا «40»
أنا والله النبأ العظیم الذی فیه اختلفتم، وعلى ولایتی تنازعتم، وعن ولایتی رجعتم بعد ما قبلتم، وببغیکم هلکتم بعد ما بسیفی نجوتم، ویوم الغدیر قد علمتم، ویوم القیامة تعلمون ما عملتم
ولایــتـى لأمیــر النـحل تــکفینى عند الممات و تغسیلی و تکفینی
و طینتی عجنت من قبل تکوینى بــحــب حـیدر کیـــف النار تکوینی
یکم: از کنیههای خاص حضرت مولیالموحدین امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه افضل الصلوة و السلام، «ابو تراب» میباشد که اولین نفر، وجود مبارک و نورانی رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم ایشان را بدین کنیه خطاب فرمودند.
قال الشیخ علاء الدین السکتوارى فى محاضرة الاوائل: اول من کنی بأبى تراب علی بن أبی طالب (علیه السلام) کناه به رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) حین وجده راقدا و على جنبه التراب فقال له ملاطفا:«قم یا ابا تراب»فکان أحب ألقابه، و کان بعد ذلک له کرامة ببرکة النفس المحمدى (صلى الله علیه و آله و سلم) کان التراب یحدثه بما یجرى علیه إلى یوم القیامة و بما جرى. (الغدیر ج 6 ص .337)
دوم: یکی از صفاتی که پیامبر گرامی خاتم، خود و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را بدان متصف نمودند، «پدر امت» بود.
وقال علی بن أبی طالب علیه السلام: سمعت رسول الله صلى الله علیه وآله یقول: أنا وعلی بن أبی طالب أبوا هذه الامة ، وَلِحَقّنا علیهم أعظم من حق والدیهم.(بحارالانوار ج26 ص . 9)
سوم: با توجه بدانچه گفته شد – علی = ابو تراب(پدر خاک) . محمد و علی = أبوا هذه الامة(پدران این امت)- یکی از مصادیق تراب(خاک)، امت محمد و شیعیان علی صلوات الله علیهما میباشند.
در بخشی از آْیه چهل سوره مبارکه نبأ -که با یاد نبأ عظیم، علی علیه السلام آغاز میشود- چنین میفرماید: « وَیَقُولُ الْکَافِرُ یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَابًا » (و کافر گوید: اى کاش من خاک بودم) در تفسیر باطنی «ترابا» گفته شده که منظور همانا شیعیان علی علیه السلام میباشند، که کافران با دیدن جایگاه و مقام ایشان حسرت میخورند که کاش از تراب (فرزندان علی و شیعیانش) میبودند.
عن سلیمان بن مهران عن عبایة بن ربعى قال: قلت لعبد الله بن عباس: لم کنى رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) علیا أبا تراب؟ قال: لأنه صاحب الأرض، و حجة الله على اهلها بعده، و به بقاؤها، و الیه سکونها، و قد سمعت رسول الله یقول: إذا کان یوم القیامة و رأى الکافر ما اعد الله تبارک و تعالى لشیعة علی (علیه السلام) من الثواب و الزلفى و الکرامة یقول: (یا لیتنی کنت ترابا) ای یا لیتنی من شیعة علی (علیه السلام) و ذلک قول الله عز و جل (و یقول الکافر یا لیتنی کنت ترابا). (غایة المرام للعلامة البحرانى ص 15 باب 7 من المقصد الاول رقم الحدیث 1 و البحار ج 35 ص .50)
بر ذره گر نظر لطف بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند
اگر دلتان آماده زیارت شد، بسم الله: (1) (2) (3)
حاشیةالتحریر:
1. راستش فکرش را نمیکردم کربلا رفتن اینقدر راحت و آسان شود، آنهم برای چون منی که برای زیارت امام حسین هم میخواستم کلاس بگذارم! به هر حال میدانستم روزی فراخواهد رسید که مجبور شوم کلاسم رابه کناری نهاده و چون عوام دل به دریای عشق حسین زنم، و چه خیال خامی داشتم که تصور یا بهتر بگویم توهم کرده بودم که جزو خواصام و باید با تشریفات خاصی به زیارت عتبات نائل شوم.
از چند ماه قبل فکر زیارت حسین علیه السلام را در عرفه و اربعین در سر میپرورانی، اما هیچ حرکت خاصی برای سفر انجام نمیدهی. چند روز مانده به عرفه تعطیلی خوبی دستت میآید، ابتدا قصد زیارت امام رئوف میکنی، سر راهت سرکی به ترمینال جنوب میزنی تا از ساعت حرکت اتوبوسها مطلع شوی، اما بلیط تهیه نمیکنی! به خانه میروی، ناگاه مادر میگوید پدر و تنی چند از فامیل قصد زیارت مختصر و مفید عتبات را دارند، حاضری بروی؟ از عرفه سال پیش که آن استاد گرامی اسامیمان را نوشت و با خودش به کربلا برد، در دلت افتاده بود که سال بعد را در جوار حضرتش خواهی گذراند، بدون فکر زیاد موافقت کردم. قرار بود سه شنبه شب حرکت کنند و چهارشنبه به عراق رسیده و جمعه برگردند، همهاش دو روز در عراق! سه شنبه صبح ویزاها آماده شد، شب حدود ساعت ده به سمت مهران حرکت کردیم، نماز صبح چهارشنبه را در مهران خوانده، به راحتی و بدون درد سر و علافی از مرز گذشتیم، یک ماشین دربست گرفتیم برای بغداد و بعد نجف. بعد از ظهر به بغداد و کاظمین رسیدیم، حدود یک ساعت امامین کاظمین علیهما السلام را زیارت نمودیم سپس به سمت نجف اشرف راه افتادیم، نرسیده به کوفه هوا تاریک شد، ماشینمان که در عراق به دلفین مشهور است با سرعت زیاد به تلی از خاک وسط جاده برخورد کرد، خدا رحم کرد و حادثه از کنارمان گذشت، بعد از چند ماشین عوض کردن به نجف رسیدیم، شب عرفه بود و حرم تا صبح باز، به رغم اینکه اتاقی در هتلی نزدیک حرم گرفته بودیم ولی مگر میشود حرم آقا را رها کرد و در هتل خوابید؟ شب را به صبح رسانیدیم در حالی که خود را پستتر از سگی که در خیابان های اطراف حرم ول میگشت میدیدی و چشم امیدت به بوتراب بود. عرفه شد و قبل از ظهر به سمت کربلا راه افتادیم، بعد از چند ماشین عوض کردن بهخاطر بازرسیهای نرسیده به کربلا، حدود ساعتهای دو، سه به کربلا رسیدیم، حس و حال خاصی نداری، میگویند سفر اولیها اینچنین میشوند، نمیدانی در این روز با این همه اعمال کدامیک را مقدم بداری تا ثواب بیشتری ببری! اصلا مگر ما آمدهایم کربلا برای ثواب؟ دل به دریا میزنی و اول از قمر منیر بنیهاشم آغاز میکنی، عجب هیبتی دارد این آقا، نمک گیرت می کند، نوای خوش عرفه با صوت زیبای عربی از بلندگوهای حرم پخش میشود، زیارت نامه مقطوع الیدین را میخوانی و وارد میشوی، حیدر ثانی است، از او میخواهی که دستت را بگیرد و آقایی کند و به سوی اصل هدایتت کند، بیرون میآیی و حالا باید سعی کنی، کاروانهای ایرانی در بینالحرمین مستقر شدهاند، عده ای از بانوان احرام سپید حج بر تن کردهاند، چه کم از کعبه و منا و عرفات دارد کربلا؟ بلکه افزون دارد. به سمت حرم پدر روانه میشوی، به راستی چرا کنیهاش اباعبدالله است؟ چه فرقی با کنیه پدرش اباتراب دارد؟ بگذریم. به نزدیکیهای حرم میرسی، اشکت خشک شده، اصلا چیزی نبود که خشک شود، حس خاصی نداری، بلاتشبیه انگار به زیارت یکی از امامزادگان نسل چندم رفتهای، نزدیک میشوی، وارد صحن و سرا میشوی، گام به گام برداشته تا به واسطه فیض رسی. و اینجا شش گوشه اباعبدالله الحسین علیه السلام است، همانجا که دعا تحت قبهاش مستجاب است و این عنایتی است خاص که خداوند به ایشان عطا فرمود. عرفه و شب عید قربان را در کربلا گذراندیم، مانند شب قبلاش در نجف، حرم تا صبح باز بود و باز مگر خواب به چشم میآید؟ حدود هفت صبح از حرم بیرون آمدم، نوای دلنشین ندبه در حال پخش بود، کفترها بینالحرمین را مملو از حضور خود کردهاند، دیگر فرصتی برای نماز عید و دعا نبود. خود را به همراهان رسانده و به سمت مهران حرکت کردیم. و این بود اولین تشرف ما به عتبات مقدسه، دو روز و دو شب! دیگر فرصتی برای باقی اماکن مقدسه و مقامات نبود، همین که اصل کار را زیارت کردیم خودش خیلی است. در کل خوابی بود که خیلی زود گذشت، شاید دو روز و دو شب را همهاش خواب میدیدم و خودم حس نمیکردم! خدا روزی تمام محبین و عاشقین کند. آب دریا را اگر نتوان کشید...
2. این نوشته را برای عید غدیر آماده کردم که بفرستم هوا، اما کمی تاخیر در کار حاصل گشت و عیدی دوستان هم دیر شد. فکر کنم کل این نوشته با تصاویرش عیدی مناسبی بود، ولی اگر زیادی اصرار برای مادیات دارید مشکلی نیست. اول این عکس را ببینید که دو تن از سادات کوچولوی خانواده در آن مشاهده میشوند، یکیشان سید صالح برادرزاده خودم و دیگری سید احمد پسر پسر عمویم است. حالا دیگر تشخیص اینکه صالح کدام یکی است و احمد کدام با خودتان! اگر هم خیلی پولکی تشریف دارید میتوانید یکی از این پنج هزار تومانیها را بهعنوان عیدی و تبرک بردارید! سید لارژ و کریم به این میگن که پنج هزاری عیدی بده، البته فقط عکسشو نه خودشو!
3. سال گذشته اگر خاطرتان باشد همچین ایامی آن یلدا بازی وبلاگی معروف راه افتاد، برخی از بچه مذهبیها هم در آن شرکت کردند، آن ایام دوست داشتیم برای سال بعدش یک چنین حرکتی را، اما با محتوای سالم و هدفدار راه بیاندازیم، در طول این یک سال هم یک موج هایی در وبلاگستان به اصطلاح مذهبی راه افتاد که اهداف مذهبی و دینی نداشت و بیشتر رفیق بازی بود تا موج مثبت. در کل میشود گفت وبلاگستان مذهبی روزهای بی روح خود را سپری می کند، بلکه در این همایش دو شنبه فرجی شود و دوستان تلنگری خورند و از این روزمرگی شدید وبلاگی خارج شوند. امان از روزمرگی، بهخصوص از نوع وبلاگی و بالاخص از نوع پارسیبلاگیاش!