کلُّ مَنْ عَلَیها فَان وَ یَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الجَلالِ وَ الْاکْرَام
- مگر نه این است که:«کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَه»؟! مگر نفرمودهاند که:«موُتوا قَبل أن تَموتوا»؟! مگر هُنر، مردن قبل از میراندن نیست؟
- سزا نیست آنکه خود ره گمکرده رهنما و آن که کور است عصاکش کوری دگر شود. عالم بیعمل بسان همان زنبور بیعسل است که فقط بلد است بخورد و بچرخد و نیش بزند و دست آخر خود را به درک واصل کند. علم بیعمل، از نوع خوبش باشد میشود حجاب نورانی، اگر بد باشد که ظلمات است. علم اگر علم باشد باید «خَشیت»آور باشد و گرنه سر به «طغیان» مینهد.
- لابد شنیدهاید داستان آن پیرمردی را که در کودکی سودای تغییر جهان را در سر میپروراند و هر چه به کبر سن میرسید دایره آروزیش تنگتر میشد تا اینکه در پیری به این نتیجه رسید که اول از همه باید خود را تغییر میداد.
- حدود یک ماه از شب قدر گذشت، یازده ما دیگر را دریابیم.
- ای ماه بیا که راه را گم کردیم... (+)
حاشیةالتحریر:
- اَخوی محترم و ایضا اُختوی مکرمه! بیایید و این یک قلم را از این عبد حقیر فقیر مسکین مستکین قبول کنید که: بهترین عمل برای انقلاب و ارزشها و آرمانها در این زمانهی «غاراش میشِ وانفسا» که از آن تعبیر به «فتنه» میشود، خودسازی است در همه زمینهها. خودسازی بهترین و موثرترین دگرسازی از نوع غیرمستقیم است. اینکه میبینید عدهای پنچر میکنند و یا یکجای کارشان میلنگد و یا احیانا چپ میکنند، دلیلش همین است که قبل از اینکه خود را بسازند آمدند دیگران و یا جامعه را بسازند و شد اینکه میبینید. بدون «بصیرت» وارد کار شدند و یا احیانا نتوانستند «بصیرت» خود را حفظ کنند، هم خود به بیراهه رفتند و هم عالمی را بیچاره و عدهای را آواره و برخی را تبدیل به جنازه کردند. خلاصه بگویم که کار بدون «بصیرت» و خودسازی آخرش «فِرت» است!
- عدهای دلشان خیلی شور این محیط مجازی را میزند و اینکه آنطرفیها چنین و چنان میکنند و ما همیشه عقبیم و کلاهمان را باد میبرد. اتفاقا من این را نه تنها تهدید نمیدانم بلکه مبارک نیز میدانم، از آنرو که آنطرفیها مثل «چیز» تا زانو در گِل این مَجاز فرو رفته و از دور و بر خود بیخبر و از درک کوچکترین حقایق عاجزاند. شما بکوشید که بیخبر نمانید و صاحب خبر شوید. آنها که وبنویسی را از نان شب واجبتر میدانند یحتمل گرسنگی نکشیدهاند و گرنه اینرا نمیگفتند؛ نمونه واضح و عینیاش نیز همین حاج آقا اخوی وبنویس بود که هر چه از مجاز فاصله گرفت به حقیقت نزدیکتر شد! ضمنا نگران وسط میدان هم نباشید، آنجا به اندازه کافی نیرو دارد، شما اول به فکر این باشید که خود میدان را درست شناسایی کنید.
- حضرت عباسی چقدر از وقتمان را اینجا صرف خواندن کلمات مخلوقات میکنیم و در عوض چقدر برای کلام خالق وقت میگذاریم؟! شما اگر برای کلام خالق بیشتر از کلمات مخلوقات وقت میگذارید که واقعا کارتان خیلی درست است و من به حالتان غبطه میخورم اما خود من که فعلا...
تتمةالتحریر:
اینهمه صغری کبری چیدیم تا حالا برسیم به اینجا که:
- «عشقی» هم مانند هر مخلوق دیگری در این عالم که عمری دارد، عمرش را کرد و داد به شما. «ما» اما هنوز باقی هستیم و البته «عشقی» نشده.
- «عشقی» قبلترها «005» بود و بعد به «006» ارتقا یافت و وبنویس شد. با اینکه میشد نسخه «010» را نیز ارائه داد، اما بعد از این دیگر «عشقی» را نه در نوع جدید و نه با هیچ پسوند و پیشوند دیگری در هیچ کجای این فضای مجازی نخواهید دید، اگر هم دیدید احتمالا نسخههای چینی و بدلی باشند!
- خود «من» فعلا نه در جایی مینویسم و نه قصد و خُلقش را دارم که چیز جدیدی را شروع کنم. آنچه که مایه خسران است از دست دادن برخی خوانندههای ثابت و البته اهل فضل و علم و معرفت است که امیدوارم روزی دگر در این سوپرمارکت جهانی همدیگر را بیابیم. حتی دوست دارم اگر جایی باز نوشتم برخیشان را که نام و نشانی دارند خبر کنم.
- به رسم روزگار در حق عدهای ظلم، قصور، تقصیر، اسائه ادب و... شد. باز به رسم روزگار «حلالیت» میطلبم از همه آنها و آنهایی که به نوعی از دست این حقیر آزرده، رنجیده و مکدر گردیدهاند. هر چه بوده بی غرض و مرض بود و بنویسید پای جهالت و خامی این کمترین. هرکدام از عزیزان که با این کلمات آسوده نمیشوند و حلال نمیکنند، در نظرات یادداشت بفرمایند تا نقدا تقدیم گردد.
- بعد از فوت حضرت آقای بهجت -اعلی الله مقامه- به شوخی به برخی از دوستان طالب علم میگفتم این ثُلمهای (حفره) که وارد شده از این پس شماها باید پر کنید، یکی از ایشان در پاسخ گفت: ما از این بزرگترهایش را هم پر کردهایم! حالا شما دوستان اندک باقی مانده سعی کنید این ثلمه وارده را به نحو احسن پر نمایید، با اینکه دور دور جوانترهاست.
- خوشحال نشو عزیز که روز شما هم میرسد.
- یکسری حرفهایی داشتم برای پارسیبلاگ و مسئولینش، اما پشیمان شدم!
- بنر هم کار یکی از پسرهای خوب پارسی بلاگی سابق است که نوشته آخر فقط قسمتش شد.
- حس «آژانس شیهای» دست داد تاحدودی!
تَمَّ بعون الله و توفیقه!