ازنهضت حسینی،تاانقلاب خمینی
بچه تر که بودم-ابتدایی و راهنمایی-انقلاب برایمان خلاصه شده بود در دهه فجر،یعنی ایام شور و نشاط و جشن و رقابتهای آنچنانی در تزئین کلاسها و«بوی گل سوسن و یاسمن آمد»و...چاشنی کار هم چند سخنرانی بود و یک موضوع انشا که البته در انشانویسی بدک نبودم.
بزرگتر که شدم و به دبیرستان رفتم،به لطف برخی تغییر تحولات و دبیرستان غیرانتفاعی با کادری از نیروهای انقلابی و جبهه رفته و اندکی مسموعات و برخی مطالعات و...شدیم یک انقلابی دوآتشه!حالا دیگر نگاهمان به انقلاب ایدئولوژیک و ارزشی و البته با چاشنی احساسات شده بود.آن روزها بود که با مفاهیم و واقعیتهای جدیدی از انقلاب اسلامی آشنا شدم و به عینه می دیدم که ما نسل سومی ها چقدر کم می دانیم و فقیریم و از مرحله پرت!با اینحال یکجورهایی حس می کنم از نسل های پیشین و پسین سرتریم!
بزرگتر که شدم و دانشگاه رفتم دوره جدیدی آغاز گشت.دیگر نه خبری از آن جشن ها و شادمانی های کودکی بود، نه خبری از آن شور و احساسات انقلابی نوجوانی.حالا دیگر با تعریفی جدید و علمی از«انقلاب» آشنا شدم.
در یک تعریف ساده از انقلاب می توان گفت:حضور گسترده مردم همراه با سازماندهی و رهبری بسیار بالا که توام با خشونت بوده و در بستر تغییر وضع موجود به وضع مطلوب در ابعاد گوناگون صورت می گیرد.
شرایط وقوع انقلاب:1-نارضایتی گسترده عمومی2-هدایت و برنامه ریزی و ساماندهی بالا توسط رهبری(پیدایش گروههای بسیج گر)3-ضعف و ناتوانی در قوای سرکوب دولت4- کوشش برای ایجاد ساخت جدید قدرت.
ویژگیهای انقلاب:1-حضور جمع گسترده ای از مردم2-سازماندهی،رهبری و ایدئولوژی3-خشونت.
سخن از تاثیرات نهضت حسینی در انقلاب اسلامی همان وجه ایدئولوژیک انقلاب است.لازم به ذکر است که نهضت با انقلاب تفاوت دارد-این لوگوی پارسی بلاگ هم یک جورهایی ایراد دارد-نهضت لزوما با مشارکت بالا همراه نیست و ممکن است عده محدودی را دربرگیرد.از طرف دیگر نهضت لزوما به پیروزی کوتاه مدت و دفعتی منجر نمی گردد و ممکن است اثراتش سالها و بلکه قرنها بعد مشاهده گردد،همانند نهضت حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام.
شاید برخی با تعاریف فوق موافق نباشند،اما علم است دیگر،ارزش را کنار می گذارد به دنبال روش و ریشه می گردد.شاید هم استادی بیاید سر کلاس چون دکتر-س-که به قول یکی از دوستان انقلاب را به فتح«عین» می نوشت-با عرض پوزش از دوستان ولی واقعیت است-و نهایت کاری که بچه های انقلابی می کنند کل کل کردن با استاد و حرص خوردن و حرص دادن طرف است.
نظریه ها و تئوریهای انقلاب به دنبال علت و چرایی وقوع انقلاب است.
از نظر «افلاطون» انقلاب حاصل«جنگ و درگیری نخبگان»است.از همین رو گاهی اختلافات در یک نظام سیاسی بسان سم مهلکی است که البته با تدبیر باید جلویش گرفته شود.
از نظر «نیکولو ماکیاولی»که پیامبر رئالیستها محسوب می شود،علت انقلاب اراده سست پادشاه(شهریار)در حوزه virtu(شجاعت،قدرت،اراده و...)است.این مسئله در انقلاب اسلامی به خوبی مشهود بود.شاه ایران در آن اواخر به حدی از استیصال و سستی اراده رسیده بود که مجبور شد بگوید:من صدای انقلاب شما مردم را شنیدم.اگر آن سخنان و لحن شاه را در کنار سخنرانی های طوفانی و کوبنده امام بگذارید،سستی و استیصال محمدرضا پهلوی به خوبی آشکار می گردد.از نظر ماکیاولی«هدف وسیله را توجیه می کند»و برای بقای در قدرت از هر وسیله ای می توان استفاده نمود. نمونه کامل برای نظریات ماکیاولی صدام بود.شاید اگر شاه ایران کسی چون صدام بود،انقلاب به پیروزی نمی رسید و همان ابتدای کار به جای تبعید امام ایشان را به شهادت می رساند!
«ویلفردو پارتو» دیگر اندیشمند رئالیست نظریه جالبی را مطرح می کند.وی ثبات در هر جامعه را ناشی از ترکیب متناسب شیرصفتان و روباه صفتان در هیات حاکمه می داند.وی روباه صفتان را افرادی هوشیار،مدیر،مدبر،زیرک و سازشگر می داند.اگر در سیاست وارد شوند اهل سازش و معامله و مذاکره هستند و اگر در اقتصاد وارد،مرد خطر می شوند.از طرف دیگر شیرصفتان اهل ستیز و مبارزه در جهت حفظ منافع گروهی خود هستند که موجب حمیت و وفاداری و عصبیت گروهی می گردند.به شدت نیز از اصول و ارزشهای گروهی و فکری خود پاسداری می کنند.-حالا خودتان پیدا کنید پرتقال فروش را در نظام سیاسی ما-وی انقلاب را نتیجه به هم خوردن تعادل در ترکیب روباه صفتان و شیرصفتان در هیات حاکمه می داند.
حالا فکرش را بکنید چند کوتوله و سیاهی لشگر سیاسی در کشور ما پیدا می شوند که از طرفی می خواهند به بهانه عقل گرایی و مصلحت زیرآب شیرصفتان را بزنند و از آن طرف به بهانه عمل گرایی و ارزش گرایی زیرآب روباه صفتان را.گمان کرده اند که مملکت داری گوتره ای و بچه بازی است!در حالیکه هر دوره ای مردان و زمامداران خاص خودش را می طلبد.
خداوند عنایات خاصه خود و توجهات حضرت ولی عصر و سایه رهبری را که با درایت و حکمت امور را هدایت و راهبری می کنند از سر مملکت برندارد.
نظریه های انقلاب بسیار گسترده تر از این چند مورد است،بخصوص اینکه هر انقلابی ویژگیهای خاص خود را دارد که باید بطور خاص بررسی شود.اما آنچه که تقریبا مسلم است این است که عصر انقلابهای سنتی و کلاسیک در جهان پایان یافته و انقلابها هم مدرن و مخملی و رنگی شده اند.
در مورد شرایط پس از انقلاب به نظریه «فونکسیونالیست ها» اشاره می شود.آنان شرایط بعد از انقلاب را چهار مرحله می دانند1-دوران لیبرالها(میانه روها)2-دوران رادیکالها (افراطیون)3-عصر تعارض درون گروهی و اختلاف بین انقلابیون4-شرایط ترمیدور(بازگشت به شرایط قبل از انقلاب).هیچ کدام دوست نداریم که سرنوشت انقلاب اسلامی به دوران ترمیدور برسد.اینجاست که حضرات باید حواسشان را جمع کرده و فرموده آن پیر سفر کرده را بخاطر آورند که:حفظ انقلاب مهمتر و مشکل تر از خود انقلاب است.
و اما...بشر روزی به جایی خواهد رسید که دیگر محلی و سرزمینی فکر نکندو آنگاه است که جهانی بیاندیشد و در پی انقلابی جهانی باشد.انقلاب جهانی نیاز به رهبر و فکری جهانی دارد،از همین رو غرب در حال زمینه سازی برای بازگشت «مسیح» عیله السلام است.حال ما چه کرده ایم؟
به امید آن روز که انقلاب اسلامی به انقلاب جهانی«مهدی» ارواحنا لتراب مقدمه الفدا گره خورد،که«اِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَنَراهُ قَریباً».