سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زمانه عجائب!

قبل از خوندن مطلب،این عکس رو ببینید که به قول گفتنی این روزا بدجور فاز میده!

چی می شد جای اون دونه های برف بودیم!؟از آسمون به عرش می افتادیم!ذوب در ولایت می شدیم!...

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا جَعْفَر مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الْبَرَّ التَّقِیَّ الاِْمامَ الْوَفِیَّ

حالا کی غریبه!؟

ادامه مطلب 6+ سال است.لطفا در حضور اطفال نخوانید!

بچه که بودم؛تنها کسی که می دیدم قلیون بکشه،دایی مادربزرگم بود؛با اون قیافه اشرافی اش!خدایش بیامرزاد!تو عالم بچگی فکر می کردم داره توش فوت میکنه که صدای قل قل میده!
حالا طرف پشت لبش تازه سبز شده،میره  میشینه تو قهوه خونه خوانسار میکشه!

بچه که بودم؛فرق سیگار و سیگاری رو نمیدونستم(اینو که بزرگتر شدم هم نمیدونستم!)
حالا پسره«هِرّ»رو از«برّ»تشخیص نمی ده،سیگاری بار میزنه!هیچ مرگشم نمیشه!

بچه که بودم؛بابام منو می برد حموم!کلی سر این قضیه بحث داشتیم.حتی برای استفتاء!پیش روحانی محل هم رفتیم.
حالا زنه!انگار نه انگار!خرس گندشو با خودش می بره حموم!

بچه که بودم؛یادم نمیاد بابام جلوی ما با مادرم مهربونی کرده باشه!
حالا طرف جلو بچه هاش فقط مونده همون یه کارو بکنه!بعضی ها که...

بچه که بودم؛مادرم منو می برد مهمونیهای زنونه!از خجالت می رفتم یه گوشه خودمو می زدم به اون راه!
حالا دست... می برن لای خاله زنکا،کلی هم کیف می کنند!

بچه که بودم؛میگفتن خدا به فلانی بچه داده!فکر می کردم خدا خودش هر وقت دوست داشته باشه به آدم بچه می ده!
حالا بچهِ هنوز وقت شیر خوردنشه،بلده بچه چجوری درست میشه!چجوری به دنیا میاد!چجوری سقط میشه!...

بچه که بودم؛دخترا تا عروسیشون دست به صورتاشون نمی زدن!
حالا مادره با دست خودش صورت دختر پنج سالشو درست میکنه!لباسهای نامرئی می پوشونتش!...

بچه که بودم؛عروسهارو کادوپیچ می کردن می فرستادن خونه شوهر!
حالا اول همه باید طعم عروسو بچشن تا برسه به شوهرش!

بچه که بودم؛وضعمون توپ نبود،همه با هم تو یه خونه زندگی می کردیم-مثل پدر سالار!-عوضش کلی صفا و صمیمیت داشتیم.
حالا همه وضعمون توپه!ولی...

بچه که بودم؛جوونا با کلی ترس و لرز ویدئو رو از این خونه به اون خونه می بردن!تا یه فیلم بزن بهادری از جکی جان یا آرنولد ببین!
حالا تو هر خونه ای ماهواره ای،کامپیوتری،اینترنتی(عنترنت!؟)،موبایلی،کوفتی،زهر ماری،پیدا میشه.تا دلت بخواد راه هست برای دور شدن از خدا و رسیدن به شیطان!

بچه که بودم؛توی مهد خونگی!که بیشتر قرآن حفظ می دادن،اگه می دیدم یکم موی خانم اومده بیرون امر به معروفش می کردم!زن سر لخت می دیدم کلی تعجب می کردم!
حالا تو روز روشن،جلوی عالم و آدم ببینم طرف روسریش افتاده کَکَم نمی گزه!-به قول انگلیسیا نمی تونی کاری کنی،حالشو ببر!-.

بچه که بودم؛جنگی بود،توپ و تانکی بود،تفنگی بود!
حالا جز قشنگی چیزی نیست!

بچه که بودم...
حالا...

بچه که بودم؛خیلی خوب بودم.
حالا روز به روز دارم ...تر میشم.

حاشیةالتحریر:

یکم)چیه؟چرا اینجوری نگاه می کنید؟به ما نیومده یه مطلب زرد بنویسیم؟حتما همش باید عاقل اندر سفیه باشه؟وبلاگ باید تنوع داشته باشه دیگه!تازه دروغ هم که نگفتم،واقعیتهای زمونست!
هنوزم قافیه تنگ نشده تا به جفنگ بیفتم-قافیه چو تنگ آید،شاعر به جفنگ آید-هنوز اصل مطالبمون مونده!

دوم)به هیچ وجه نافی خوبیها و محاسن و ارزشهای زمانه فعلی نیستم.اما فعلا نیمه خالی لیوان را دیدم.
مگه نمیشه تو وبلاگ یاد بچگی کرد!؟

سوم)تبادل لینک تو وبلاگستان به آدم حس کاسبکاری و تجارت میده!یعنی کم پیدا میشه کسی برای رضای خدا به کسی لینک بده.
ولی انصافا تو این مدت دیدم بعضی ها بدجوری شرمنده کرده اند.حتی بدون اطلاع به «عشقی»لینک داده اند.ما هم از باب عمل به آیه شریفه«
هَلْ جَزَاء الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ»متقابلا به این دوستان لینک دادیم.اگر کسی لینک داده و من نمی دانم لطفا اطلاع دهد!
من بعد هم دوستانی که مایل به تبادل لینک هستند-به شرط اینکه دو کلوم حرف حساب تو وبلاگ داشته باشند!چون خودم ندارم!-ما در خدمتیم.

چهارم)این وضعیت انتخاب مطلب و وبلاگ نمونه هم تو پارسی بلاگ خیلی باحاله!!!از وبلاگ دو روزه بگیر تا وبلاگ پسر دوساله منتخب میشوند،فقط پسر دوماهه جناب روحانی مونده.ما که از روز اول گفتیم عمرا لابی کنیم.بالاخره یه جوری باید هوای دور و بریهارو داشت دیگه.نوش جان،ما که بخیل نیستیم.ای کاش من هم یک...بودم.
رونوشت:برادر شب نوشت.
(شوخی کردم بابا جان حالا گیر ندید که این عشقی عقده ای شده!)



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  دوشنبه 85/9/27ساعت  1:51 صبح  توسط  
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    والسلام!
    [عناوین آرشیوشده]