سلام
نميدونم چي بايد گفت
فقط متوجه نشدم شما الان هستين يا رفتين
نه من... نه او
همين
سلام عليكم
تبريک عيد غدير
به جا بياوريد كه مجبور نشوم بيايم بنويسم كه من همان محيا ي خورشيد من هستم كه هي گير آسمان بود آسماني شدن و تمام شعار هاي خوب دنيا!
همان كه هي گير مي داد به اين عكس ريز سمت راستتان و ...!
همان كه..!
به جا بياوريد لطفا! :)
سلام!
اندازه ي يك ماه دير آمدم! ( و دلم حسابي سوخت!)
احتمالا زين پس _ كه مي دانيم نيستيد_ بيشتر به اينجا آمد و شد كنيم و دلمان بيشتر براي شما و اينجا تنگ شود كه ما به رسم مرسوم و عادت مرضي! رفته پروريم!!( اين عبارت را خودم به تنهايي ساختم! مخلوطي از مرده پرستي و گدا پروري ... و اصلا ربطي ندارد به فرهنگستان و اين صحبت ها! فقط نشانه ي كوچكي است از قوه هاي به فعل نرسيده مان!)
دوست داشتم _ هنوز _ مي بوديد!
و دوست تر دارم كه دوباره باشيد...!
كماكان _آسماني _ باشيد حضرت آقا و _خدايي _ و _ خدايي _ و _خدايي_!
محتاج به دعا!
ياعلي/.
عيدتون مبارك
اگه دوس دارين بدونين سرنوشت مسعود کفترباز چي شد توي وبم منظرتون هستم.
سلام.دلايل شما در مورد پرداختن به خويشتن خويش روي ما را كم كرد ولي مومن هم ظاهرا مي بايست چند بعدي مي بود!البته شما استاديد و حتما درست مي فرماييد ولي همين وبلاگ نويسي هم يكي از راه هاي رسيدن به خداست.موفق و مويد باشيد در پناه حق
شبي كه اولين كامنت وبلاگتان را مي نوشتم فكر نمي كردم روزي براي آخرين پستتان هم كامنت بگذارم؛ اما وبلاگ عشقي از معدود وبلاگ هايي شد كه تمام نوشته هايش را خواندم و دنبال كردم...
وبلاگ عشقي براي من وبلاگي بود كه در شلوغ بازار آن ايام وبلاگستان مذهبي آمد و با خودش مدل جديدي از مذهبي نويسي را هم آورد. عشقي در عين طنز نويسي، ارزشي، مفهومي و هدف دار مي نوشت. قلم قوي و ايده هاي بكر و زاويه هاي پردازشي جديد، آن قدر توي اين وبلاگ ديده شد كه آدم را مطمئن مي كرد به اينكه دنبال كردن نوشته هاي اينجا ارزشش را دارد.
فضاي اين وبلاگ - تا همين چند وقت پيش - آن قدر زنده و پويا و جذاب بود كه تبديل مي شد به پاتوقي براي بحث و گعده هاي نتي. يادم هست خيلي ها را اصلا همين خصوصيت مي كشاند اينجا.
البته اين را هم بايد گفت كه برخي هنجارشكني هاي غيرمعمول و پا فراتر گذاشتن از عرف و عادات هم بود كه تحمل خواندن بعضي نوشته ها را مي گرفت از آدم ؛ ولي حالا كه فكرش را مي كنم مي بينم انگار عشقي بودن عشقي، به همين ساختار شكني ها بود!
علي اي حال، با خواندن پست آخر اين وبلاگ، دلم گرفت. اميدوارم كه هر چه زودتر بساط فكر و قلمتان را در جايي از اين دنياي مجازي، دوباره پهن ببينيم...
موفق و مويد باشيد