يه مردي بود حسينقلي
چشاش سياه لپاش گلي
غصه و قرض و تب نداشت
اما واسه خنده تب نداشت...
بيشتر وقتها حرف نزدن خيلي جالب تر از حرف زدن است.
گاهي به مرد شعر شاملو حسودي ام مي شود. هماني كه لب نداشت. شعرش رو شنيده اي؟