سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بالاخره عجِّل یا أجِّل!؟

یکی از دوستان می گفت :«از بس می گویند عجل!عجل!حضرت ظهور نمی کند.»راستش نفهمیدم چی گفت.بعدش توضیح داد:«از بس می گویند اجل!اجل!»گفتم:هااااا.

«عَجِّل»در عربی یعنی شتاب کن،اما«أَجِّل»دقیقا برخلاف آن است،یعنی به تاخیر انداز.در زبان فارسی هر دوی اینها یکی تلفظ می شوند،ولی در نهایت معنای عکس می دهند.

سالهاست که در کشور ندای اللهم عجل لولیک الفرج...بسیار شنیده می شود-به مدد فشارهای زندگی و دنیوی و اخیرا هم به لطف بیان رئیس جمهور این امر تشدید گشته-.
حقیقتش نمی شود انکار کرد که موج آماده سازی برای امر ظهور در جهان به راه افتاده،به نوعی می توان گفت که عصر انتظار به پایان رسیده و عصر ظهور آغاز گشته-البته بدون تعیین وقت-.

اما با تمام این حرفها حالا:عجِّل یا أجِّل؟می گویید این دیگر چه سوالی است؟معلوم است دیگر،عجل...
اما به همین راحتی هم نیست.اگر نظر مرا بخواهید،بین دل و عقلم در این باره اختلاف است.

دل می گوید:«اللهم عجِّل لولیک الفرج و اجعلنا من انصاره...»چرا که در این صورت دنیا و آخرتمان آباد گشته،همه جا با صفا و گل و بلبل می شود،همگان نیز از این فلاکتی که در آن افتاده اند نجات می یابند،کسی هم غیر خود حضرت آقا نمی تواند عدالت را برپا کند،قدس هم آخرش باید به دست حضرتش فتح شود،انتقام خون مادر و جدش را هم خودش باید بگیرد،ونهایتا حق را در زمین جاری و ساری می کند.از طرفی ما که نتوانستیم معصومین قبل از ایشان را درک کنیم،لااقل جزو خاسرین در دنیا نباشیم و به خود حضرت آقا برسیم و حکومتش را درک کنیم و الخ...

اما عقل می گوید:«اللهم أجِّل لولیک الفرج و لا تجعلنا من اعدائه...»چرا که عقل صاحبش را می شناسد-بل الانسان علی نفسه بصیرة-.به سیصدوسیزده نفر که اصلا امیدی ندارم،به سیصدوچهاردهمین هم اصلا دل نبسته ام-ماشاالله خیلی ها در صف هستند بعید می دانم نوبت به من برسد-،نه امیدی به سواره نظام دارم نه پیاده نظام،حتی امیدی هم به سیاهی لشکر و خادمین لشکر هم ندارم.یعنی هر چه حسابش را می کنم با عقل جور در نمی آید.می بینم من؟من اگر جزو دشمنان حضرت نباشم کلاهم را هوا می اندازم.مگر چقدر ایمان دارم؟هیچ،چقدر عمل صالح دارم؟هیچ،چقدر تقوا؟چقدر اخلاص؟چقدر...می بینم هیچ هیچ است.در عوض تا دلتان بخواهد،گناه دارم،خدا نترسی دارم،شیطان دوستی دارم،تظاهر و ریا و نفاق و دورویی و تزویر و... هم که الی ماشاءالشیطان دارم.پس دیگر سرباز مهدی بودنم چیست؟هر وقت هم می آیم دیانتم را اصلاح کنم می چسبم به ظواهرش.
مگر نه این است که اگر حضرت تشریف بیاوردند،فلان تعداد از مدعیان دینداری را به هلاکت می رسانند؟ خوب،این مدعیان چه کسانی هستند؟چرا آدرس را غلط می رویم؟خوب من و امثال من هستیم دیگر.
مگر نه این است که اگر ایشان تشریف آوردند،گویی با دیانت جدید آمده اند؟خدایی ما چقدر به این دیانتمان دل بسته ایم؟اگر ایشان فرمود دیگر فلان کار رانکن،از فلان کس تبعیت نکن،از همسرت جدا شو، گردن پسر یا دختر فاسق و فاجرت را بزن،گردن برادر حرام خوار نزول خورت را بزن،خودت را درون تنور آتش انداز-همانطور که امام صادق علیه اسلام برای نشان دادن یاران واقعی خود به سهل بن حسن خراسانی، به هارون مکی دستور دادند درون تنور آتش برود-حاضریم بگوییم:چشم؟الان می گویید چرا چهره خشن از حضرتش به تصویر میکشی؟آخر ذوالفقار حیدری که دکوری نیست در دست حضرت،باید کارآیی داشته باشد.
زیاد هم سرخودمان را شیره نمالیم،که بله ما اکنون تابع ولی فقیه هستیم،پس اگر حضرت آقا تشریف آوردند یک راست می رویم پشت ایشان نماز می خوانیم.نه جان من،مگر اکنون در تبعیت از ولی فقیه چه گلی به سرمان زده ایم؟که در تبعیت از ولی الله الاعظم انجام دهیم؟آنوقت دیگر باطن ما هویدا می شود،مگر می توانیم سر حضرت را هم کلاه بگذاریم؟و حضرت بخاطر مصلحت هیچ نگوید و مانند علف هرز دورش را بگیریم؟
گاهی اوقات با هم شوخی می کنیم که بده جای شمشیر آقا را ببوسم،اصلا مگر ما لیاقتش را داریم که خود حضرت با دست مبارکش و با ذوالفقار جدش گردنمان را بزند؟احتمالا آن وقت هم گیر یکی از سیاهی لشکرهای پابرهنه و دهاتی حضرت از قبایل آفریقا می افتیم.حالا باز هم بنشینیم و در وبلاگهایمان آه و ناله و فغان سردهیم!.

اینجاست که جنگ بین دل و عقل بالا می گیرد،و«من»در این بین نمی دانم که آخرش بگویم«عجِّل»یا«أجِّل»؟شما چه می گویید؟

این بیت را در وبگردیها دیدم و بعد اضافه کردم،بسیار دلنشین است:
گر حجاب ظهورت حضور پست من است                    دعا کن که بمیرم،چرا نمی آیی؟



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  جمعه 85/9/3ساعت  12:11 صبح  توسط  
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    والسلام!
    [عناوین آرشیوشده]